تأملى دربارۀ واژۀ «اخبات» در آيات قرآنى
و جايگاه آن در ميان واژه هاى مشابه
نوشتۀ: دكتر جاسم عطيه
ترجمه و تحرير: يعقوب جعفرى
اشاره
پيكرۀ اصلى اين مقاله ترجمۀ خلاصهاى از يك مقاله به عنوان «الاخبات فى القرآن، دراسة دلالية» نوشتۀ دكتر جاسم عطيه است كه در مجلۀ الدراسات القرآنية وابسته به دانشگاه اردن شمارۀ ۱ صفحات ۱۱۸ تا ۲۰۱ چاپ شده است و با حذف و اضافههايى تقديم خوانندگان محترم مىشود. گفتنى است كه علاوه بر اضافاتى كه در لابهلاى مقاله به قلم مترجم آمده، بخش پايانى آن تحت عنوان «تكمله» كلاً از مترجم است.
واژۀ «اخبات» به صورت مصدر در قرآن كريم نيامده، ولى مشتقات آن به صورت سه صيغۀ صرفى در قرآن به كار رفته است:
۱. به صورت «مخبتين» (اسم فاعل جمع مذكر سالم): «... فَاِلٰهُكُمْ اِلٰهٌ وٰاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ. الَّذينَ اِذٰا ذُكِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ...» (حج، ۳۴-۳۵)
۲. به صورت «اخبتوا» (ماضى جمع مذكر): «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ أَخْبَتُوا اِلٰى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيهٰا خٰالِدُونَ» (هود، ۲۳)
۳. به صورت «فَتُخْبِتَ» (مضارع مفرد مؤنث): «وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِه فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ اِنَّ اللّٰهَ لَهٰادِ الَّذينَ آمَنُوا اِلٰى صِرٰاطٍ مُسْتَقيمٍ» (حج، ۵۴)
اكنون بايد ديد اشتقاق لغوى اين واژه چيست و مفسران آن را چگونه توضيح دادهاند؟
خليل بن احمد گفته: «خبْت» زمين گسترده و جمع آن «خبوت» است و «مُخْبِت» خاشع و متضرع، «يُخبت الى اللّه ويُخبت قلبه للّه».[1]
ليث مىگويد: «خبت» عربى خالص است و جمع آن «خبوت» است و به زمين گسترده گفته مىشود. ابن اعرابى مىگويد: «خبت» زمينى است كه آرام و گسترده است.[2]ابوعمرو گفته: «الخُبّت» بيابان سنگلاخ است و ديگران گفتهاند: وادى پاخوردهاى است كه در آن انواع خارها مىرويد.[3]
اين در حالى است كه ابن فارس در معجم مقاييساللغة گفته است كه «خبت» وادى خالى از گياه است. و براى خالى بودن آن از گياه به اين سخن پيامبر استناد مىكند: «و لو بخبت الجميش» و مىگويد: خبت را جميش ناميده يعنى خالى از گياه.[4]
حديثى كه ابن فارس به آن استناد كرده، سخن پيامبر است كه فرمود: از مال كسى چيزى بر كسى حلال نيست مگر با رضايت صاحب مال، حتى اگر در «خبت الجميش» باشد.[5]
ابن قتيبه در شرح اين حديث مىگويد: «خبت» زمين گستردۀ مسطح است و از اين جهت به آن «جميش» گفته مىشود كه گياهى در آن نروييده گويا كه گياه را از آن تراشيدهاند، چون جمش به معناى حلق است.[6]
بنابراين «خبت» به معناى وادى ژرف و دره يا بيابانى در سنگلاخ نيست، چون يك ويژگى آن گستردگى است و بر خلاف نظر ابوعمرو كه آن را بيابان سنگلاخ معنا كرده، بسيارى از اهل لغت و تفسير بر هموار بودن آن تصريح كردهاند.
معناى اصطلاحى اخبات
مفسران در ذيل سه آيهاى كه پيشتر آورديم، به بيان معناى اصطلاحى اين واژه پرداخته و دلالت اصطلاحى آن را به معناى حقيقى و لغوى آن پيوند داده و در توضيح آن از الفاظى استفاده كردهاند كه با معناى واقعى «خبت» متفاوت است.
راغب اصفهانى گفته است كه خداوند لفظ «اخبات» را به معناى نرمى و تواضع به كار برده است، آن گاه آيۀ «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» را چنين تفسير كرده كه: نرم مىشود و خشوع مىكند، و گفته «اخبات» در اينجا نزديك به معناى «هبوط» در آيۀ «وَ اِنَّ مِنْهٰا لَمٰا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّٰهِ» (بقره، ۷۴) است.
بنابراين، از ديدگاه راغب «اخبات» به معناى نرمى و فروتنى و هبوط و خشوع است. آيا واقعاً «اخبات» همۀ اين معانى را شامل مىشود؟
ابن عطيه سه لفظ ديگر بر آنچه راغب گفته، افزوده است و آن انابه، اطمينان و خوف است و گفته است: اين الفاظ معانى نزديك به هم دارند، گويا كسى كه در يك بيابان وسيع بىگياه بدون راهنما و همراه مانده، در برابر آن تسليم شده است، و لذا كسى كه در مقابل كسى فروتن و خاشع است به چنين شخصى تشبيه شده است.[7]
زمخشرى گفته: «اخبتوا» يعنى به خدا اطمينان پيدا كرده و به عبادت خدا از روى خشوع و فروتنى انقطاع حاصل كردهاند.[8]
مىبينيم كه زمخشرى خضوع و تواضع را صفتى براى اعمال بندگانِ «مُخبت» قرار داده و صفت خود «اخبات» قرار نداده است.
مجاهد گفته: مخبتين كسانى هستند كه به امر خدا اطمينان پيدا كردهاند و خداوند آنان را به خوف و وجل به هنگام ياد او متصف نموده است. و اين به سبب قوت يقين آنها و حاضر و ناظر دانستن پروردگارشان است، گويا كه در برابر خدا قرار گرفتهاند. و نيز خداوند آنها را به داشتن صبر و اقامۀ نماز و تداوم آن متصف كرده است.[9]
بنابراين از نظر مجاهد «اخبات» صفت اين گروه از مؤمنان است و لفظ آن بر اين معانى دلالت ندارد. ولى از گفتۀ راغب و ابن عطيه چنين استفاده مىشود كه آنان قائل به وجود الفاظ مترادف در زبان عربى هستند. اما برخى از دانشمندان ميان اين الفاظ كه معنايشان نزديك به هم است فرق گذاشتهاند،[10]مانند: «لين»، «تواضع»، «خشوع»، «هبوط»، «انابه» و مانند اينها كه در بيان معناى «اخبات» از اين كلمات استفاده شده است.
«لين» در لغت ضدّ خشونت است، يعنى آسانگيرى، همان گونه كه در كلام پيامبر خدا آمده است: «يتلون كتاب اللّه ليّنًا» يعنى كتاب خدا را به آسانى مىخوانند.
«تواضع» در لغت به معناى تذلل و فروتنى است. مىگويند «تواضعت الارض» يعنى زمين فرو رفت.
«خشوع» در لغت به اين معناست كه انسان چشمانش را به پايين اندازد و صدايش را پايين آورد. بعضى گفتهاند خشوع و خضوع معنايى نزديك به هم دارند و فرق آنها در اين است كه خضوع در بدن و خشوع در نگاه و سخن گفتن است:
«هبوط» ضد بالا رفتن است و به صورت مجاز به معناى فرود آمدن نفس در برابر عظمت خداست.
«انابه» بازگشت است ولى همواره در بازگشت به طاعت خدا به كار مىرود و در بازگشت به معصيت خدا استعمال نمىشود.[11]
ابوهلال عسكرى دربارۀ فرق بين خضوع و اخبات گفته:
«خضوع» به معناى افتادگى و فروتنى است (مانند خشوع) و اين حالت ممكن است در برابر خدا باشد كه پسنديده است و ممكن است در برابر غير خدا باشد كه ناپسند است، بر خلاف «اخبات» كه به معناى افتادگى در برابر خداست و در غير خدا به اين معنا به كار نمىرود. بنابراين اخبات مانند ايمان و تقوا همواره از صفات پسنديده است.
اخبات در اصل به معناى راه رفتن در زمين هموار و گسترده است. گفته مىشود: «اخبت» يعنى وقتى كه در خبت يعنى بيابان گسترده قرار گرفت. طبق اين اشتقاق، اخبات خضوع مستمر در راه مستقيم است.[12]
عرفا «اخبات» را منزلى از منازل سير و سلوك و اولين منزل از مقامات طمأنينه مىدانند كه سالك در اين مقام از هرگونه ترديد و غفلت رهايى مىيابد. به گفتۀ بعضى «مُخبت» هميشه نفس خود را ملامت مىكند و هيچ گاه از او راضى نيست؛ اگر كار خوبى بكند خود را سرزنش مىكند كه چرا بيشتر انجام نداده و اگر كار بدى بكند خود را سرزنش مىكند كه چرا انجام داده است. و اين همان «نفس لوّامه» است كه در اين آيۀ شريفه از آن ياد شده است: «ولا اقسم بالنفس اللّوّامة»[13]در قرآن كريم كسانى كه به مقام اخبات رسيدهاند چنين توصيف شدهاند:
«... وَبَشِّرِ الْمُخْبِتينَ. الَّذينَ اِذٰا ذُكِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّٰابِرينَ عَلٰى مٰآ أَصٰابَهُمْ وَ الْمُقيمِى الصَّلٰوةِ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ» (حج، ۳۴-۳۵).
چنان كه ملاحظه مىكنيد، در اين آيه چهار ويژگى براى مخبتين ذكر شده است:
۱. «اِذٰا ذُكِرَ اللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»، هر گاه نزد آنها نام خدا برده شود، دلهايشان بيمناك مىشود و ياد خدا آنان را به خشيت مىاندازد. توجه كنيم كه اين حالت بيمناكى و هراسانى مقدمهاى براى اطمينان و سكينۀ قلب است.
۲. «وَالصّٰابِرينَ عَلٰى مٰآ أَصٰابَهُمْ»، هر آسيب و گزندى در دنيا به آنها برسد شكيبايى پيشه مىكنند و خود را در برابر ناملايمات نمىبازند و استوارند.
۳. «وَالْمُقيمِى الصَّلٰوةِ»، نماز را بر پا مىدارند كه بهترين وسيله براى اتصال با خدا و پيوند با ملكوت اعلى است.
۴. «وَمِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ يُنْفِقُونَ»، همواره در فكر همنوعان خود هستند و از آنچه خدا روزى آنان ساخته است به ديگران انفاق مىكنند.
با توجه به اين آيه و مجموع سخنانى كه در بيان مفهوم اخبات ذكر شد، در معناى اخبات نوعى بيم و هراس لحاظ شده است، و لذا اخبات رابطۀ تنگاتنگى با چند اصطلاح قرآنى دارد: تقوا، وَجَل، خوف، خشيت و اشفاق. اين اصطلاحات مفاهيم بسيار نزديكى با هم دارند ولى مترادف نيستند و درعين حال كه در همۀ آنها مفهوم ترس وجود دارد ولى دلالتهاى ويژهاى دارند كه آنها را از يكديگر متمايز مىسازد.
«تقوا» به معناى خود نگهدارى است كه ناشى از خوف باشد. در واقع تقوا دورى كردن از چيزى است كه مايۀ خوف است. كسى كه تقوا دارد از عذاب خدا مىترسد و از سرانجام بد گناه هراس دارد. بنابراين، در ماهيت تقوا خوف وجود ندارد ولى منشأ آن خوف است. وقتى انسان از عذاب خدا بترسد، با اجتناب از محرمات و انجام واجبات الهى، وقايه و سپرى براى خود مىسازد كه از عذاب الهى در امان باشد. و اين همان تقواست كه يكى از صفات مخبتين است.
«وجل». همان گونه كه در آيۀ ۳۴ سورۀ حج خوانديم، خداوند مخبتين را با صفت «وجل» متصف كرده است و آن به معناى ترسيدن و هراسيدن است. به گفتۀ ابن منظور «وجل» خوف همراه با فزغ است.[14]عسكرى هم در معناى وجل نوعى اضطراب و هراس را ديده است.[15]شايد براى همين است كه واژۀ «خوف» متعدى است و بدون ذكر مفعول تمام نمىشود، مانند: «خفت الموالى»، «خاف مقام ربّه» ولى «وجل» لازم است و با ذكر فاعل جمله تمام مىشود، مانند: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
در واقع «وجل»، نوعى اضطراب و هراس است كه با ديدن يك شخصيت بسيار مهم در انسان پيدا مىشود و عظمت آن شخص چنين حالتى را به وجود مىآورد.
«خوف» ترس از وقوع حادثهاى ناگوار و چارهانديشى براى آن است. در حقيقت در خوف، نوعى مخفى شدن و فاصله گرفتن از خطر هم وجود دارد، و لذا بعضى معتقدند كه خوف از «خفى» مشتق است كه طبق يك قاعدۀ صرفى به نام «قلب»، از ناقص به اجوف تبديل شده[16]و در واقع در مفهوم آن اختفاء هم هست، مانند: اختفاء به هنگام ديدن حيوان درنده. اگر اين اشتقاق را بپذيريم، معناى اوليۀ خوف پنهان شدن در برابر خطر است ولى از باب اطلاق معلول بر علت در مطلق ترسيدن به كار رفته است.
به گفتۀ راغب اصفهانى، منظور از خوف از خدا، آن رعب و وحشتى نيست كه انسان با ديدن شير درنده دچار آن مىشود، بلكه خوف از خدا به معناى دورى از گناه و روى آوردن به طاعت الهى است و منظور از «تخويف» در آيۀ «ذٰلِكَ الَّذى يُخَوِّفُ اللّٰهُ بِهعِبٰادَهُ» (زمر، ۱۶) هم همين است. به نظر راغب، خوف ترس از وقوع حادثهاى ناگوار است چه مادى باشد يا معنوى و چه منشأ آن قطعى باشد يا ظنّى. راغب براى هر كدام مثالهايى از آيات قرآنى ذكر مىكند.[17]
«خشيت». اين واژه هم به معناى خوف است، ولى ميان خوف و خشيت تفاوتهاى ظريفى وجود دارد. عسكرى فرق ميان اين دو را چنين بيان مىكند كه خوف متعلق به خود موضوع ناگوار است ولى خشيت متعلق به كسى است كه آن ناگوارى را به وجود مىآورد: «وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخٰافُونَ سُوءَ الْحِسٰابِ» (رعد، ۲۱).[18]
مىتوان گفت كه خشيت اخص از خوف است و خشيت خوف همراه با شناخت است. حتى گاهى خشيت به معناى علم به كار مىرود، و چند تن از اهل لغت به آن تصريح كردهاند؛ از جمله جوهرى در صحاحاللغة اين معنا را ذكر كرده و براى آن شاهدى از اشعار عرب آورده است:
ولقد خشيت بأنّ من تبع الهدىسكن الجنان مع النبى محمد (ص)
جوهرى گفته در اينجا «خشيت» به معناى «علمت» است.[19]
و لذا يكى از عرفا گفته است: خوف براى عموم و خشيت براى آگاهان و هيبت براى محبين و اجلال براى مقربين است و به مقدار علم و معرفت خوف و خشيت حاصل مىشود.[20]
«اشفاق» ترس همراه با خيرخواهى و مهربانى است و به كسى كه نصيحت مىكند، «مشفق» گفته مىشود، يعنى نصيحتكننده از روى خيرخواهى نگران است كه مبادا نصحيتشونده دچار مكروهى شود.
راغب اصفهانى مىگويد: «اشفاق» عنايت همراه با ترس است، چون مشفق كسى را كه به او شفقت مىكند دوست دارد و از گزندى كه به او مىرسد ناراحت است. خداوند مىفرمايد: «وَهُمْ مِنَ السّٰاعَةِ مُشْفِقُونَ» (انبياء، ۴۹).
هرگاه اشفاق با «مِنْ» متعدى شود معناى خوف بر معناى عنايت پيشى مىگيرد، مانند: «تَرَى الظّٰالِمينَ مُشْفِقينَ مِمّٰا كَسَبُوا» (شورى، ۲۲) و اگر با «فى» متعدى شود معناى عنايت بر خوف پيشى مىگيرد، مانند: «اِنّٰا كُنّٰا قَبْلُ فى أَهْلِنٰا مُشْفِقينَ» (طور، ۲۶).[21]
با توجه به واژههايى كه اجمالاً توضيح داديم، بايد بگوييم كه همۀ اين معانى در واژۀ «اخبات» جمع است و تقوا، وجل، خشيت، رجاء و اشقاق زير مجموعۀ واژۀ «اخبات» هستند.
در اخبات، علاوه بر انواع ترسها كه برشمرديم، معناى طمأنينه، آرامش، پناهبردن وسرسپردگى به خدا هم هست. در واقع «مخبتين» در نتيجۀ داشتن آن ترسها و معرفتى كه پيدا كردهاند سرانجام به آرامشى مىرسند كه قابل وصف نيست.
تكمله
در قرآن كريم، اخبات به سه صورت آمده است: يك جا با حرف «الى» (هود، ۲۳) و يك جا با حرف «لام» (حج، ۵۴) متعدى شده و يك جا هم هيچ حرف تعديهاى وجود ندارد (حج،۳۴). متن اين آيات در آغاز همين مقاله گذشت.
به نظر مىرسد كه وقتى «اخبات» با «الى» متعدى مىشود (واخبتوا الى ربّهم) در ميان مفاهيم گوناگون اين واژه، بيشتر اطمينان و آرامش و ركون و تكيه كردن مورد نظر است، هرچند معانى ديگر از جمله تسليم بودن هم در آن وجود دارد. در واقع، مؤمن پس از داشتن ايمان و انجام كارهاى شايسته به مرحلهاى مىرسد كه مرحلۀ حركت به سوى خدا و رسيدن به آرامش در كنار اوست. و چون با «لام» متعدى مىشود معناى پذيرش حق و تسليم شدن در برابر آن، نمود بيشترى دارد. در آيۀ: «وَلِيَعْلَمَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِه فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ...» (حج، ۵۴) «اخبات» تسليم شدن در برابر آن حقيقتى است كه در آيۀ پيش گفته شد، و آن تباه كردن القائات شيطانى و استوار كردن آيات خداست. توجه كنيم كه ضمير «لَهُ» در «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» به همان حقيقتى كه گفته شد و يا به قرآن برمىگردد و اين با «اخبتوا الى اللّه» كه متعلق اخبات ذات پروردگار است تفاوت روشنى دارد.
و اما در جايى كه بدون حرف تعديه ذكر شده (فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ) همۀ معانى اخبات مورد توجه است، هرچند كه به قرينۀ «فَلَهُ أَسْلِمُوا» معناى تسليم در اينجا نمود بيشترى دارد.
اين بود آنچه در اين باره به نظر ما رسيد و آن بر اساس معانى دو حرف «الى» و «لام» است، چون «الى» بيشتر معناى عبور و رسيدن دارد، مانند: سرت من البصرة الى الكوفة. و حرف «لام» بيشتر براى ملكيت به كار مىرود مانند: الملك للّه. البته ممكن است وجوه ديگرى نيز مورد نظر باشد كه با تدبر بيشتر به دست مىآيد، و خدا داناتر است. معالأسف با مراجعه به بسيارى از كتابهاى تفسيرى و ادبى، در جايى نديديم كه اين موضوع مطرح شده باشد.
در اينجا روايتى را دربارۀ معناى اخبات از امام صادق(ع) نقل مىكنيم كه در آن اخبات به معناى تسليم آمده است: زيد شحام مىگويد: امام صادق(ع) به ما فرمود: آيا مىدانيد تسليم چيست؟ ما همه ساكت شديم. فرمود: به خدا قسم تسليم همان اخبات است كه در اين آيه آمده است: «اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ وَ أَخْبَتُوا اِلٰى رَبِّهِمْ أُولئِكَ أَصْحٰابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيهٰا خٰالِدُونَ» (هود، ۲۳).[22]
واژۀ «اخبات» در ترجمههاى فارسى قرآن كريم به صورتهاى گوناگونى ترجمه شده است. بيشتر ترجمهها، آن را «فروتنى» معنا كردهاند كه ترجمۀ دقيقى نيست و همۀ معناى اين كلمه را نمىرساند، چون در اخبات، تسليم بودن و رسيدن به آرامش و طمأنينه مقوّم اصلى معناست كه در اين ترجمهها اصلاً به آن توجه نشده است. بىشك «فروتنى» مفهوم اين لفظ را منعكس نمىكند و تنها لازم بعيدى براى آن است.
در برخى ترجمهها هم «اخبات» به دلبستگى و يا آرامش و اطمينان يافتن و يا خضوع و خشوع و يا تواضع (كه همان فروتنى است) و يا رفتن به سوى خدا و يا انابه و تضرع و يا خالص شدن و يا دل سپردن و يا تسليم بودن و يا دل نهادن و يا خاطرجمعشدن و يا بازگشت به سوى خدا و يا نرم شدن دل ترجمه شده است.[23]
ملاحظه مىفرماييد كه هر مترجمى تنها بخشى از مفهوم وسيع اخبات را منعكس كرده است و اين شايد بدان سبب باشد كه در زبان فارسى ـ تا آنجا كه مىدانيم ـ معادلى براى «اخبات» ذكر نشده است.
طبق مبناى كلى ما كه در ترجمۀ استعارهها و كنايهها و مجازها ذكر كردهايم، اين گونه واژهها را بايد با جملهاى كه بتواند مفهوم آن را برساند، ترجمه كرد.
مشخصات منابع به ترتيب مقاله:
العين، خليل بن احمد، دارالهجرة، ايران، ۱۴۰۹.
تهذيب اللغة، ازهرى محمد بن احمد، قاهره، المؤسسة المصرية العام، ۱۹۶۴.
معجم مقاييس اللغة، ابن فارس احمد، قاهره، مصطفى البابى الحلبى، ۱۹۶۹.
الفائق فى غريب الحديث، زمخشرى، قاهره، عيسى البابى الحلبى.
غريب الحديث، ابن قتيبه، بيروت، عالم الكتب، ۱۹۸۳.
المحرر الوجيز (تفسير ابن عطيه)، دوحه، ۱۳۹۸ هـ .
الكشاف، زمخشرى، بيروت، دارالكتاب العربى، ۱۴۰۷ هـ .
الفروق اللغوية، ابوهلال عسكرى، طرابلس، لبنان، ۱۴۱۵ هـ .
لسان العرب، ابن منظور، بيروت، داراحياء التراث العربى، ۱۴۰۸ هـ .
مدارج السالكين، ابن قيم الجوزية، بيروت، دارالجبل، بىتا.
فقه اللسان، كرامت حسين، لكنهو، هند، ۱۹۱۵ م.
مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانى، بيروت، دارالكتاب العربى، بىتا.
صحاح اللغة، جوهرى، اسماعيل بن حماد، بيروت، دارالعلم للملايين، ۱۴۰۷ هـ .
اصول كافى، محمد بن يعقوب كلينى، تهران، دارالكتب الاسلامية.
[1]. كتاب العين، ج 4، ص 241.
[2]. ازهرى، تهذيب اللغة، ج 7، ص 310.
[3]. همان، ص 311.
[4]. ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 9، ص 238.
[5]. حديث در: الفائق فى غريب الحديثاز زمخشرى نقل شده است، ج 1، ص 210.
[6]. ابن قتيبه، غريب الحديث، ج 1، ص 449.
[7]. المحرر الوجيز تفسير ابن عطيهج 7، ص 368.
[8]. الكشاف، ج 2، ص 387.
[9]. تفسيرابن عطيه، ج 10، ص 279.
[10]. بنگريد به: ابوهلال عسكرى، الفروق، صفحات گوناگون.
[11]. اين معانى را براى اين الفاظ ابن منظور در لسانالعربو عسكرى در الفروقذكر كردهاند.
[12]. الفروق، ص 337.
[13]. مدارج السالكين، ج 2، ص 5.
[14]. لسان العرب، ذيل مادۀ وجل.
[15]. الفروق، ص 268.
[16]. فقه اللسان، ج 1، ص 370.
[17]. مفردات الفاظ القرآن، ص 161.
[18]. الفروق، ص 264.
[19]. صحاح اللغة، ج 7، ص 177.
[20]. مدارج السالكين، ج 1، ص 566.
[21]. مفردات الفاظ القرآن، ص 270.
[22]. اصول كافى، ج 1، ص 391.
[23]. برگرفته از مجموع ترجمههايى كه در نرمافزار جامعالتفاسير نورموجود است. من خود نيز در تفسير كوثريك جا اخبات را به فروتنى ترجمه كردهام كه بايد اصلاح شود.