بررسى انتقادى دیدگاه مترجمان قرآن
پیرامون آیۀ: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِیمٌ»
كرم سیاوشى
چكیده
دستیابى به درك و دریافتى درست و راستین از آیات قرآن كریم مسئولیت خطیر و گرانبارى است كه پژوهشیان قرآنى ـ بالأخص مترجمان ـ عُهدهدار آن هستند. با وجود تلاشهاى طاقتفرسا و درنگ و دقّتهاى بسیارِ این فرهیختگان، همچنان با كاستیهایى در فهم قرآن رو به رو هستیم. این مقال بر آن است تا از یك سو كاستیهاىِ درك مترجمان قرآن را از آیۀ شریفۀ: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِیمٌ» (حجر، ۴۱) بنمایاند و از دیگر سو بایستگیهایى را در ارتباط با این آیه مطرح نماید. بر مبناى این نوشتار، بسیارى از ترجمههاى ارائه شده از آیۀ فوق نادرست یا نارساست؛ لذا با نگاهى ژرف و جامع و با ارائۀ استدلالها و تحلیلهایى شفاف، دیدگاه ویژهاى طرح گردیده است.
كلمات كلیدى
تحلیل انتقادى، ترجمههاى قرآن، سورۀ حجر
مقدمه
پژوهشیان قرآنى و خردمندان و دانشمندان مسلمان در طول عصرها و نسلهاى گذشته بر اسلام، بر آن بودهاند تا كاملترین و بهترین فهم و فكر را از معارف قرآن در فرا روى بشر نهند و او را در سیر به سوى كمال و تعالى یاریگر باشند. در این میان مترجمان قرآن كه به صورت مستقیم در ساحل این اقیانوس بزرگِ معرفت قرار دارند مؤثرتر بوده و نقششان حیاتىتر است؛ چه، دسترسى بىواسطه به معارف و آموزههاى قرآن كریم براى بخش عمدهاى از مسلمانان فارسىزبان ناممكن است. از دیگر سو دستیابى به ترجمهاى درست و راستین از آیات قرآن هرچند آرمانى سترگ و دست یافتنى است؛ لكن در جاى خود نیز بسیار صعب و مستصعب مىنماید. از همین روست كه گاه با آشفتگىها و پراكندهگویىهاى شگفتى در ترجمۀ آیات قرآن روبهرو هستیم؛ براین اساس براى تسهیل و تمهید آن آرمان پیشگفته، وظیفهمندیم تا به كاوش و كوشش در چرایى و چسانى این پراكندگیها بپردازیم و در پرتو مدد حضرت حقّ ـ عزّ و جلّ ـ حقیقتها را ـ تا حد ممكن ـ بنمایانیم.
بر این اساس، این مقال به آیۀ كریمه: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِیمٌ» (حجر، ۴۱) مىپردازد كه یكى از چالشىترین و معركهخیزترین آیات قرآن است و دیدگاهها و برداشتهاى مترجمان قرآن كریم را پیرامون آن به تحلیل و نقد مىنشیند (تا چه قبول اُفتد و چه در نظر آید)
طرح بحث
به گاه قرائت و تلاوت آیات قرآن حكیم با این آیۀ كریمه مواجه شدم. براى درك معنا و ترجمۀ درست و دقیق آن كنجكاو شدم. به ترجمههاى در دسترس از قرآن نظرى افكندم، اختلاف و گونهگونى حیرتآور بود؛ با تأمل به دستهبندى ترجمهها پرداختم.
آیۀ كریمه: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِیمٌ» (حجر، ۴۱) در بافت به هم پیوستۀ مجموعهاى از آیات قرار دارد كه بر روى هم گزارشگر حادثهاى تاریخى ـ البته فراتر از تاریخ زندگى زمینى بشر ـ است. ماجراى آفرینش انسان و دستور خداوند به فرشتگان براى سجده بر وى و آنگاه نمایان شدن یك مخالفت و بروز یك تهدید و رجزخوانى جدّى از سوى آن مخالف در برابر حق تعالى و سپس پاسخ سریع و صریح خداوند به این مخالف سرسخت و لجوج! بنگرید:
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّى خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. فَإِذا سَوَّیتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ. فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ. إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبىٰ أَنْ یكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ. قالَ یا إِبْلِیسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ. قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِیمٌ. وَ إِنَّ عَلَیكَ اللَّعْنَةَ إِلى یوْمِ الدِّینِ . قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِى إِلى یوْمِ یبْعَثُونَ. قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. إِلى یوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیتَنِى لَأُزَینَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ. إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ. قالَ هذا صِراطٌ عَلَی مُسْتَقِیمٌ . إِنَّ عِبادِى لَیسَ لَكَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِینَ. وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ. لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ»[1].
شایان تذكر است كه این ماجراى شگفت، با تفاوتى اندك و البته شباهتى بسیار در چند جاى دیگر از قرآن كریم مطرح گردیده است.[2]البته آیۀ مورد بحث ما، هرچند در میان این آیات مشابه، تكرار نشده؛ لكن با توجه به همسانى و یكسانى فضاى بحث در همۀ این موارد مشابه، مىتوان از آنها در درك درست مفهوم آیۀ مورد بحث بهره جست.
ترجمههاى ارائه شده از آیه
در آغاز ترجمههایى كه از سوى مترجمانِ فارسى قرآن، از آیۀ: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقِیمٌ» صورت گرفته گزارش مىگردد[3]تا به تدریج فضاى بحث روشن شود. نیز براى كمك به فهم آسانتر بحث، ترجمهها دستهبندىهایى شده و در هر دسته ترجمههایى كه از بیشترین قرابت و مشابهت با هم برخوردارند قرار داده شده است:
دستۀ اول
خدا گفت این راه راستى است بر من. (احسن الحدیث)
فرمود: این، راه راست به درگاه من است، (ارفع)
گفت این راهى است بر من راست. (اشرفى؛ دهم هجرى؛ صفى علیشاه؛ روان جاوید؛ روض الجنان؛ شعرانى؛ مصباح زاده؛ معزى)
(خدا) گفت: این راهى است بر من راست. (رهنما)
گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
الله گفت این راهى است بر من راهى راست [هموار]. (كشف الاسرار)
دستۀ دوم
فرمود: «این راهى مستقیم است كه [حفظ آن] بر عهدۀ من است». (برزى)
[خدا] گفت: این راهى راست است [كه بیان و حجّت آن] بر عهدۀ من است. (حلبى)
(خدا) فرمود: این راه راستى است كه بر عهدۀ من است. (رضایى)
[خداى] گفت: این راهى است راست كه [نگاهداشت آن] بر من است.(مجتبوى)
فرمود: این راه مستقیمى است كه بر عهدۀ من است [و سنّت همیشگیم]. (مكارم)
گفت: این راهى مستقیم است كه بر من است. (كوثرى)
فرمود: این راهى است راست، بر عهدۀ من (گرمارودى)
[خداى] گفت: این سنت و راه راستى است بر عهدۀ من. (بهرامپور)
دستۀ سوم
فرمود: این راهى است مستقیم تا پیشگاه من. (پورجوادى)
(خدا) گفت: این راهى است راست سوى من. (جلالالدین فارسى)
فرمود این راهى است كه تا به پیشگاه من مستقیم است. (خرمشاهى)
فرمود: «این راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود]. (فولادوند)
دستۀ چهارم
خداوند فرمود این راه مستقیم من است [و سنت پا برجایم]. (مترجم جوامع الجامع)
گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
دستۀ پنجم
«این راهى است راست كه بر من گذرد». (ابوالقاسم امامى)
دستۀ ششم
(ابلیس ادعا كرد جز اندكى از آنها را از هدایت اختیارى خارج و به قهر اغوا خواهم كرد) خدا گفت: این (قرار دادن آنها در راه هدایت و ضلالت اختیارى) راهى است مستقیم بر عهدۀ من (و از هر قدرتى خارج است). (مشكینى)
گفت خداى: این راهى است كه بر من است راست - یعنى آن كه من خواهم فرمان تو برد و آن را كه خواهم، نبرد. (تاج التراجم)
خداوند سبحان فرموده: این خلاص كردن مخلصین از اغواء و گمراه ساختن تو، راهى است مستقیم كه من قضا كرده و بر خود حتم نمودهام و رعایت آن بر من است و از آن عدول و انحرافى نخواهد شد. (خسروى)
گفت: همین است راه مستقیم كه من قضاءاش را راندهام. (مترجم المیزان)
دستۀ هفتم
پروردگار فرمود: این پیشنهاد، راهى است كه بر من سزاوار است كه رعایت كنم، و قابل انحراف نیست (حجة التفاسیر)
خدا گفت این (راه مخلصان و گمراهان) راهى است كه سلوكش به عهدۀ من است مستقیم. (سراج)
خدا گفت: این است راه راست و بر من است رعایت نمودن، كه هر كه فرمان من برد جزاى نیكش دهم و هر كه مطیع تو شود عذابش نمایم. (یاسرى)
دستۀ هشتم:
- گفت: راه اخلاص راه راستى است كه به من مىرسد. (آیتى)
- [خداوند] فرمود: این [اخلاص] راهى راست است كه به من مىرسد. (انصارى)
- گفت خدا این اخلاص راهى است راست كه بر من مىرسد. (دهلوى)
- گفت: اخلاصمندى راهى است كه مستقیم به من مىرسد. (پاینده)
- گفت: این [اخلاص] راهى مستقیم است كه به من مىرساند. (خواجوى)
- خداوند فرمود: اخلاص راه مستقیم من است(گلى از بوستان خدا)
- خدا فرمود: همین ایمان و اخلاص، راهى مستقیم و سر راست به سوى من است. (كاویانپور)
- خدا فرمود همین اخلاص راه مستقیم به سوى من است. (مخزن العرفان)
- خدا فرمود: همین (اخلاص و پاكى سریرت)، راه مستقیم به (درگاه رضاى) من است. (قمشهاى)
- خداوند فرمود همین اخلاص و درستى، راه مستقیم و وصول به قرب من است. (بروجردى)
- راه با خلوص و اخلاص راهى است كه منجر به وصول به سوى من مىشود و راه مستقیمى است كه اعوجاج و انحرافى در آن نیست (و ترا تصرّفى در آن نمىباشد). (خسروى = ترجمۀ دوم وى از آیه)
دستۀ نهم
- خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقیم [كه تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] برعهدۀ من [است]. (انصاریان)
- گفت این اخلاص راهى است راست، و نگهداشت اهل وى بر وى از من است و مر مراست. (نسفى)
- گفت: این [اخلاص] راه راستى است كه [تضمین آن] بر عهدۀ من است. (طاهرى)
- (خداوند) فرمود: این (اخلاص و نجات مخلصین) راه مستقیمى است كه خود بر عهده دارم. (نور)
- خدا گفت: همان اخلاص راه مستقیم من است كه من به آنها نشان مىدهم. (عاملى)
- خداى تعالى فرمود: این راه راست برگزیده شدگان است كه (رونده در آن به سعادت و نیكبختى همیشگى مىرسد، و) بر من است هدایت و راهنمایى به سوى آن. (فیض الاسلام)
- خداوند تعالى گفت اى ابلیس خالص كردن ایمان به توحید، راه مستقیم مىباشد. و بر من لازم و حق است كه این راه را حراست كنم تا به بندگان خالص من تسلط نداشته باشى. (نوبرى)
- خداوند فرمود: این پاكى و اخلاص [همان مسیر آنها] به سوى راه مستقیم من است. (صفارزاده)
- خداوند گفت: این راه اخلاص، راهى است مستقیم، كه بر عهدۀ من است. (ابراهیمى)
دستۀ دهم
- گفت خداى: این راه گذر همه بر من است و این مسلمانى راهى است راست. (طبرى)
با اندكى تأمل در این ترجمهها، میزان تفرُّق و تشتّتى كه در فهم آیۀ مورد بحث و مقصود از آن در میان مترجمان قرآن وجود دارد، به خوبى نمایان است. براى فهم چرایى و چگونگى این اختلافها ضرورى است جویاى عوامل و اسباب این پراكنده فهمى و گونهگونى در برداشت از آیه باشیم. به همین منظور سزاوار است نص وحیانى آیه (قالَ هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُسْتَقیمٌ) را با دقّت مورد توجه و تأمل قرار دهیم:
این آیه از شش كلمه: (قالَ + هذا + صِراطٌ + عَلَى + ى + مُسْتَقیمٌ) سامان یافته است.
مطابق با سیاق آیات ۲۸ تا ۴۴ از سورۀ حجر، فعل (قال) به خداوند باز مىگردد؛ چه، بگو مگو بین حضرت حق از یك سو و ابلیسِ لعین از سوى دیگر، صورت گرفته است. مطابق با این آیات ابلیس ادعایى نموده و خط و نشانى كشیده؛ لكن خداوند در این عبارت نكتهاى اساسى را به وى یادآور گردیده است. بنابراین در برابر واژۀ «قال»، عبارت فارسى (خداوند / پروردگار، فرمود / گفت) كاملاً بجا، رسا و متناسب است؛ البته برخى از مترجمان ظاهراً با این فرض كه فاعل «قالَ»؛ یعنى «قائل» مشخص است و با توجه به اینكه در آیه نامى از گوینده به میان نیامده، تنها به ذكر واژۀ (گفت / فرمود) بسنده نموده و كمترین اشارهاى به نام گوینده ننمودهاند و بدینسان اندكى فهم سخن را بر خواننده و مخاطب آشفته نمودهاند! بر این اساس ترجمههاى ذیل از این كاستى رنج مىبرند:
- فرمود: این، راه راست به درگاه من است. (ارفع)
- گفت این راهى است بر من راست (اشرفى؛ دهم هجرى؛ صفى علیشاه؛ روان جاوید؛ روض الجنان؛ شعرانى؛ مصباحزاده؛ معزى)
- فرمود: «این راه مستقیمى است كه بر عهدۀ من است [و سنّت همیشگیم]. (مكارم)
- گفت: این راهى مستقیم است كه بر من است. (كوثرى)
- فرمود: «این راهى مستقیم است كه [حفظ آن] بر عهدۀ من است». (برزى)
- فرمود: این راهى است مستقیم تا پیشگاه من. (پورجوادى)
- فرمود این راهى است كه تا به پیشگاه من مستقیم است. (خرمشاهى)
- فرمود: «این راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود]. (فولادوند)
- گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
- گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
- گفت: همین است راه مستقیم كه من قضاءاش را راندهام. (مترجم المیزان)
- گفت: اخلاصمندى راهى است كه مستقیم به من مىرسد. (پاینده)
- گفت: این [اخلاص] راهى مستقیم است كه به من مىرساند. (خواجوى)
- گفت این اخلاص راهى است راست، و نگهداشت اهل وى بر وى از من است و مر مراست. (نسفى)
- گفت: این [اخلاص] راه راستى است كه [تضمین آن] بر عهدۀ من است. (طاهرى)
اما واژۀ (هذا) در این آیه یكى از دو چالشىترین واژگان آیه است؛ چه، به روشنى مشخص نیست كه مُشارٌ الیه آن چیست؛ و اینكه آیا این مُشارٌالیه پیش از (هذا) قرار دارد یا پس از آن؛ و باز در این پیش و پس كدام مطلب و نكته با كلمۀ (هذا) مورد توجه و عنایت قرار گرفته است.
بر این اساس عمدۀ اختلاف در دركِ مقصود و مفهومِ آیه، از سوى مترجمان و حتى مفسران قرآن - چنان كه به آن خواهیم پرداخت - به همین امر باز مىگردد و اگر مرجع (هذا) به درستى نمایان شود بخش قابل توجهى از ابهام آیه و در نتیجه اختلافهاى پیش آمده بر سرِ آن برطرف مىگردد.
بنابراین، در ارتباط با (هذا)، لازم است تبیین گردد كه: آیا مقصود خداوند از (هذا)، موضوع «اغوا و تزیینى» است كه شیطان از آن خبر داده؛ یا موضوع «مخلصین و اخلاص» است كه شیطان به ناتوانى خود در گمراه كردن آنها اعتراف نموده است؟ یا اینكه مقصود از آن، بنا بر دیدگاه برخى مترجمان و مفسران هر دو امر فوق است؟ چنان كه ممكن است مقصود از (هذا) هیچ یك از این سه امر نباشد؛ بلكه موضوع یا موضوعاتى باشد كه در آیات پس از آن آمده است؟ گو اینكه برخى مدعىاند كه مقصود از (هذا) آیۀ: «إِنَّ عِبادِى لَیسَ لَكَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِینَ» است كه درست پس از آیۀ مورد بحث قرار دارد.[4]
البته ترجمه و تفسیر این واژه، آنگاه كه با واژۀ دیگر آیه؛ یعنى (عَلَی) همراه مىگردد، دشوارتر مىنماید كه پس از این به آن خواهیم پرداخت.
سومین بخش آیه، واژۀ (صِراطٌ) است. این كلمه هرچند جدا از كلمات پس و پیش خود در آیه، از معناى نسبتاً روشنى برخوردار است؛[5]لكن، دشوارى فهم آن در اینجا از آن روست كه با واژه، (عَلَىَّ) همراه گردیده است؛ لذا گمان معناى مجازى از آن بسیار قوى است. بر این اساس، تنها به بررسى نظریات مختلفى كه در ترجمه و تفسیر تركیبى این دو كلمه با یكدیگر (صراطٌ... علی)، رخ نموده، مىپردازیم:
برخى از مترجمان بدون نگاه ژرف به این تعبیر، تنها به ذكر همان معناى لفظى و حرفى (صراطٌ... علی) كه عبارت است از: (راهى است ... بر من / بر من است) و در این آیه بسیار مبهم و نارسا مىنماید، اكتفا كردهاند. بنگرید:
ـ گفت این راهى است بر من، راست. (اشرفى؛ دهم هجرى؛ صفى علیشاه؛ روان جاوید؛ روض الجنان؛ شعرانى؛ مصباحزاده؛ معزى، رهنما)
ـ خدا گفت این راه راستى است بر من. (احسن الحدیث)
ـ گفت: این راهى مستقیم است كه بر من است. (كوثرى)
- الله گفت این راهى است بر من راهى راست [هموار]. (كشف الاسرار)
برخى (علىَّ) را به معناى (إلی)؛ یعنى (به سوى من / به من / به پیشگاه من) و معانى مشابه دیگرى ترجمه نمودهاند:
ـ خدا فرمود: همین ایمان و اخلاص، راهى مستقیم و سر راست، به سوى من است. (كاویانپور)
ـ خدا فرمود همین اخلاص راه مستقیم به سوى من است. (مخزن العرفان)
ـ خداوند فرمود: «این پاكى و اخلاص [همان مسیر آنها] به سوى راه مستقیم من است. (صفارزاده)
ـ فرمود: این راهى است مستقیم تا پیشگاه من. (پورجوادى)
ـ (خدا) گفت: این راهى است راست سوى من. (فارسى)
- فرمود این راهى است كه تا به پیشگاه من مستقیم است. (خرمشاهى)
- فرمود: «این راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود]. (فولادوند)
- گفت: راه اخلاص راه راستى است كه به من مىرسد. (آیتى)
- [خداوند] فرمود: این [اخلاص] راهى راست است كه به من مىرسد. (انصارى)
ـ گفت خدا این اخلاص راهى است راست كه بر من مىرسد. (دهلوى)
ـ گفت: اخلاصمندى راهى است كه مستقیم به من مىرسد. (پاینده)
ـ گفت: این [اخلاص] راهى مستقیم است كه به من مىرساند. (خواجوى)
ـ خدا فرمود: همین (اخلاص و پاكى سریرت)، راه مستقیم به (درگاه رضاى) من است. (قمشهاى)
ـ خداوند فرمود همین اخلاص و درستى، راه مستقیم و وصول به قرب من است. (بروجردى)
ـ راه با خلوص و اخلاص راهى است كه منجر به وصول به سوى من مىشود و راه مستقیمى است كه اعوجاج و انحرافى در آن نیست (و تو را تصرّفى در آن نمىباشد). (خسروى = ترجمۀ دوم وى از آیه)
ذكر این نكته خالى از اهمیت نیست كه تعبیر (عَلَىَّ) تركیبى است از (عَلَى + ى)، امّا برخى از مترجمان بدون توجه به این امر،(عَلَى) را نادیده گرفته و فقط(ى) را كه به معناى (من) است ترجمه نمودهاند!
- خداوند فرمود: اخلاص راه مستقیم من است. (گلى از بوستان خدا)
- خداوند فرمود این راه مستقیم من است [و سنت پا برجایم]. (مترجم جوامع الجامع)
- گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
- گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
عدهاى دیگر از مترجمان قرآن، (عَلَىَّ) را به معناى (برعهدۀ من است) گرفتهاند كه در این صورت مقصود از این تعبیر آن خواهد بود كه خداوند، انجام كارى را متعهد شده است؛ هرچند امر متعهد شده در ترجمۀ این دسته از مترجمان نامشخص است!
- (خدا) فرمود: این راه راستى است كه بر عهدۀ من است. (رضایى)
- فرمود: «این راه مستقیمى است كه بر عهده من است (و سنّت همیشگیم). (مكارم)
- [خداى] گفت: این سنت و راه راستى است بر عهدۀ من. (بهرامپور)
حال اگر این پرسش مطرح شود كه خداوند چه چیزى را متعهد گردیده است؟ برخى دیگر از مترجمان قرآن، كه با سه مترجم فوق در شیوۀ ترجمۀ تعبیر (عَلَىَّ) همداستانند، براى پاسخ به این پرسش، به ناچار پا را از ترجمۀ لفظى فراتر نهاده و به تفسیر و تأویل دست یازیده و دیدگاههاى بىمبنایى را مطرح نمودهاند. بنگرید:
- فرمود: «این راهى مستقیم است كه [حفظ آن] بر عهدۀ من است». (برزى)
- [خدا] گفت: این راهى راست است [كه بیان و حجّت آن] بر عهدۀ من است. (حلبى)
- [خداى] گفت: این راهى است راست كه [نگاهداشت آن] بر من است. (مجتبوى)
- خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقیم [كه تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] برعهدۀ من [است]. (انصاریان)
- گفت این اخلاص راهى است راست، و نگهداشت اهل وى بر وى از من است و مر مراست. (نسفى)
- گفت: این [اخلاص] راه راستى است كه [تضمین آن] بر عهدۀ من است. (طاهرى)
- (خداوند) فرمود: این (اخلاص و نجات مخلصین) راه مستقیمى است كه خود بر عهده دارم. (نور)
- خدا گفت: همان اخلاص راه مستقیم من است كه من به آنها نشان مىدهم. (عاملى)
- خداى تعالى فرمود: این راه راست برگزیدهشدگان است كه (رونده در آن به سعادت و نیكبختى همیشگى مىرسد، و) بر من است هدایت و راهنمایى به سوى آن. (فیضالاسلام)
ـ خداوند تعالى گفت اى ابلیس خالص كردن ایمان به توحید، راه مستقیم مىباشد. و بر من لازم و حق است كه این راه را حراست كنم تا به بندگان خالص من تسلط نداشته باشى. (نوبرى)
- (ابلیس ادعا كرد جز اندكى از آنها را از هدایت اختیارى خارج و به قهر اغوا خواهم كرد) خدا گفت: این (قرار دادن آنها در راه هدایت و ضلالت اختیارى) راهى است مستقیم بر عهدۀ من [و از هر قدرتى خارج است]. (مشكینى)
ـ گفت خداى: این راهى است كه بر من است راست ـ یعنى آن كه من خواهم فرمان تو برد و آن را كه خواهم، نبرد ـ (تاج التراجم)
- پروردگار فرمود: این پیشنهاد، راهى است كه بر من سزاوار است كه رعایت كنم، و قابل انحراف نیست ـ (حجة التفاسیر)
- خدا گفت این (راه مخلصان و گمراهان) راهى است كه سلوكش به عهدۀ من است مستقیم. (سراج)
- خدا گفت: این است راه راست و بر من است رعایت نمودن، كه هر كه فرمان من برد جزاى نیكش دهم و هر كه مطیع تو شود عذابش نمایم. (یاسرى)
- خداوند سبحان فرموده: این خلاص كردن مخلصین از اغواء و گمراه ساختن تو، راهى است مستقیم كه من قضاء كرده و بر خود حتم نمودهام و رعایت آن بر من است و از آن عدول و انحرافى نخواهد شد. (خسروى)
امّا برخى دیگر، (عَلَىَّ) را (براى من / مال من) ترجمه نمودهاند:
- گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
- گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
بدین سان، شاهد یك تشتّت شدید و شگفتآور تنها در ترجمۀ تعبیر: (عَلَىَّ) هستیم! البته همان گونه كه پیشتر گفته شد، تركیب معنایى (هذا + عَلَىَّ) این تشتّت را تشدید مىكند.
آخرین واژه در آیۀ مورد بحث، واژۀ (مُسْتَقیمٌ) است كه در معناى آن نیز اختلاف نظر وجود دارد. «مستقیم» از ریشۀ «قَوَمَ» به معناى ثبات و استحكام است. مصدر آن «استقامت» به معناى پایدارى و اعتدال در پیمودن طریق است به طورى كه هرگز منتهى به گمراهى و ضلالت نگردد.[6]مىگویند مستقیم به معناى مستوى و معتدل، اسم فاعل از «استقام» و مجرد آن «قام» است. «استقام» هم به معناى لازم آمده، یعنى: (بر پا گشت)، و هم به معناى متعدى، كه معناى (به پا داشت) مىدهد، و باب استفعال در بیشتر استعمالات تكلف و كوشش و طلب را مىرساند. جسم راست چون بر جسمى قرار گیرد بر پا مىماند و خط راست هم به این جهت مستقیم است. راه مستقیم یا از جهت خط فرضى گفته مى شود یا نسبت به راهرو است كه بر استقامت مىپیماید، و راه او را از انحراف و تمایل نگه مىدارد.[7]شیخ طوسى نیز مى گوید: اصل استقامت به معناى «تقویم و استواء» در جهت انتصار است كه ضد اعوجاج است، و سه واژۀ «قیام و تقویم و تقوُّم» از آن گرفته شده است. همچنین واژۀ «مقاومة» كه به منزلۀ مماثلت است از آن رو كه همچون استواء است، از آن گرفته شده است و «تقاوموا فى الأمر»؛ یعنى: تماثلوا؛[8]چنان كه «دین قیم» را همان «دین مستقیم» دانستهاند.[9]
قابل ذكر است كه واژۀ «مستقیم» ۳۷ بار در آیات قرآن به كار رفته كه در بیشتر این موارد به عنوان صفت براى واژۀ صراط است.[10]
البته، از آنجا كه تعبیر «صراط مستقیم» عموماً مرتبط با موضوع «هدایت» است؛ لذا گاهى بدون ذكر واژۀ (صراط) و احتمالاً به دلایلى ادبى و معنایى، خود هدایت به عنوان موصوف براى (مستقیم) مطرح گردیده است:
«لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا ینازِعُنَّكَ فِى الْأَمْرِ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقیمٍ» (حج، ۶۷)
و گاهى نیز واژهاى نزدیك به واژۀ (صراط)؛ یعنى (طریق) موصوف آن قرار گرفته است:
... إِنَّا سَمِعْنا كِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ یهْدى إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَریقٍ مُسْتَقیمٍ (احقاف، ۳۰)
و در دو مورد نیز كه هر دو مربوط به ماجراى انحراف قوم حضرت شعیب(ع) است، به عنوان صفت براى كلمۀ (القسطاس) آمده است:[11]
وَ أَوْفُوا الْكَیلَ إِذا كِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ(اسراء، ۳۵ و شعراء، ۱۸۲)
بر این اساس، برخى از مترجمان، (مستقیم) را نیز در این آیه (حجر/۴۱) به عنوان نعت براى (صراط) گرفته و این دو واژه را با هم به معناى (راه راست / راهى راست) ترجمه كردهاند:
- گفت: راه اخلاص راه راستى است كه به من مىرسد. (آیتى)
- [خداوند] فرمود: این [اخلاص] راهى راست است كه به من مىرسد. (انصارى)
- گفت خدا این اخلاص راهى است راست كه بر من مىرسد. (دهلوى)
- ... این مسلمانى راهى است راست. (طبرى)
- خدا گفت این راه راستى است بر من. (احسن الحدیث)
- فرمود: این، راه راست به درگاه من است. (ارفع)
- گفت این راهى است بر من راست.(اشرفى؛ روض الجنان؛ شعرانى؛ مصباح زاده؛ معزى؛ دهم هجرى؛ صفى علیشاه؛ روان جاوید)
- (خدا) گفت: این راهى است بر من راست. (رهنما)
- (خدا) گفت: این راهى است راست سوى من. (فارسى)
- فرمود: «این راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود]. (فولادوند)
- گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
- «این راهى است راست كه بر من گذرد». (ابوالقاسم امامى)
- الله گفت این راهى است بر من راهى راست [هموار]. (كشف الاسرار)
- گفت خداى: این راهى است كه بر من است راست ـ یعنى آن كه من خواهم فرمان تو برد و آن را كه خواهم، نبرد. (تاج التراجم)
- خدا گفت: این است راه راست و بر من است رعایت نمودن، كه هر كه فرمان من برد جزاى نیكش دهم و هر كه مطیع تو شود عذابش نمایم. (یاسرى)
برخى نیز ظاهراً خود واژۀ «مستقیم» را گویاتر از هر معنایى دانسته؛ لذا بدون هرگونه ترجمه و توضیح، خود آن را در ترجمه آوردهاند!
- (ابلیس ادعا كرد جز اندكى از آنها را از هدایت اختیارى خارج و به قهر اغوا خواهم كرد) خدا گفت: این (قرار دادن آنها در راه هدایت و ضلالت اختیارى) راهى است مستقیم بر عهدۀ من (و از هر قدرتى خارج است). (مشكینى)
- خداوند سبحان فرموده: این خلاص كردن مخلصین از اغواء و گمراه ساختن تو، راهى است مستقیم كه من قضاء كرده و بر خود حتم نمودهام. (خسروى)
- گفت: همین است راه مستقیم كه من قضاءاش را راندهام. (مترجم المیزان)
- خدا گفت این (راه مخلصان و گمراهان) راهى است كه سلوكش به عهدۀ من است مستقیم. (سراج)
- فرمود: این راهى است مستقیم تا پیشگاه من. (پورجوادى)
- فرمود این راهى است كه تا به پیشگاه من مستقیم است. (خرمشاهى)
- خداوند فرمود این راه مستقیم من است (و سنت پابرجایم). (مترجم جوامع الجامع)
- گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
- فرمود: «این راه مستقیمى است كه بر عهدۀ من است (و سنّت همیشگیم) ... (مكارم)
- گفت: این راهى مستقیم است كه بر من است. (كوثرى)
- فرمود: «این راهى مستقیم است كه [حفظ آن] بر عهدۀ من است». (برزى)
- گفت: اخلاصمندى راهى است كه مستقیم به من مىرسد. (پاینده)
- گفت: این [اخلاص] راهى مستقیم است كه به من مىرساند. (خواجوى)
- خدا فرمود: همین ایمان و اخلاص، راهى مستقیم و سر راست به سوى من است. (كاویانپور)
- خدا فرمود همین اخلاص راه مستقیم به سوى من است. (مخزن العرفان)
- خدا فرمود: همین (اخلاص و پاكى سریرت)، راه مستقیم به (درگاه رضاى) من است. (قمشهاى)
- خداوند فرمود همین اخلاص و درستى، راه مستقیم و وصول به قرب من است. (بروجردى)
- ...(ترجمۀ دوم وى از آیه) راه با خلوص و اخلاص راهى است كه منجر به وصول به سوى من مىشود و راه مستقیمى است كه اعوجاج و انحرافى در آن نیست (و تو را تصرّفى در آن نمىباشد). (خسروى)
- خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقیم [كه تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] بر عهدۀ من [است]. (انصاریان)
- (خداوند) فرمود: این (اخلاص و نجات مخلصین) راه مستقیمى است كه خود بر عهده دارم. (نور)
- خدا گفت: همان اخلاص راه مستقیم من است كه من به آنها نشان مىدهم. (عاملى)
- خداوند فرمود: اخلاص راه مستقیم من است. (گلى از بوستان خدا)
- خداوند فرمود: «این پاكى و اخلاص [همان مسیر آنها] به سوى راه مستقیم من است. (صفارزاده)
قابل ذكر است كه هرچند واژۀ «مستقیم» در زبان فارسى از كثرت استعمال برخوردار است؛ لكن باید دانست معنایى كه امروزه در زبان فارسى از آن برداشت مىشود، اندكى متفاوت با معناى لغوىِ اصیل این واژه در زبان مبدأ (عربى) است؛ چه، در استعمال كنونى آن در زبان فارسى این كلمه صرفاً به معناى راست. ایستاده. افراشته و [به عنوان صفت براى] مسیر و جاده و خطى استعمال مى شود كه هیچ گونه كجى و انحراف در آن نباشد و پویندۀ آن با طى نمودنش به سرعت و با سهولت به مقصد مىرسد؛ لذا عمدتاً در ارتباط با جاده و امورى مادى و محسوس به كار مىرود؛[12]لكن ـ همان گونه كه پیش از این گفته شد ـ واژۀ مستقیم در زبان عربى بیشتر در معناى ثبات و استوارى و اعتدال و عمدتاً در ارتباط با امور معنوى استعمال مىگردد؛ هرچند ممكن است گاهى معناى مستعمَل در فارسى نیز از آن مراد باشد. براین اساس، در آیات قرآن و از جمله در این آیه مفهومى مطابق با معناى اصیل آن؛ یعنى: استوارى و اعتدال و استحكام مورد نظر است و نه سرراست یا راست كه ترجمهاى لفظى است.
صاحب تفسیر حجة التفاسیر نیز در بخش ترجمۀ آیات، این واژه را به صورت منفى و به معناى «عدم انحراف و كجى» دانسته كه همچنان ابهام و نارسایى در آن دیده مىشود:
- پروردگار فرمود: این پیشنهاد، راهى است كه بر من سزاوار است كه رعایت كنم، و قابل انحراف نیست.[13]
بدین سان گونه گونى و ناهمسانى بسیارى را در ترجمه و فهم این آیۀ كوتاه در میان مترجمان قرآن شاهدیم كه این امر بیانگر دشواریابى و ابهام سنگینى است كه در این آیت شریفه نهفته است. شاید بتوان گفت كه این امر به دلیل كمىِ واژگانِ به كار رفته در آیه و بسیارى مفاهیم نهفته در آن، رخ نموده است.
نقد ترجمهها
نكتۀ تأمل برانگیز آنكه تعداد قابل توجهى از مترجمان قرآن در ترجمۀ این آیه، به ترجمۀ لفظى كلمات بسنده نمودهاند؛ حال آنكه این نوع از ترجمه همیشه[14]- به ویژه در ارتباط با آیۀ مورد بحث ـ پاسخگو و بسنده نیست؛ لذا ابهام آیه همچنان برجا مانده و مقصود از آن روشن نشده است! به ویژه تحت اللفظى ترجمه نمودن واژۀ (هذا) به (این) بدون همراه ساختن آن با كلماتى روشنگر، به هیچ وجه رسا و راهگشا نیست؛ چه مخاطب معمولى (كماطلاع نسبت به موضوع) متوجه نخواهد شد كه واژۀ (این) به كدام امر اشاره دارد! بنگرید:
- خدا گفت این راه راستى است بر من. (احسن الحدیث)
- فرمود: این، راه راست به درگاه من است، (ارفع)
- گفت این راهى است بر من راست (اشرفى؛ روان جاوید؛ روض الجنان؛ شعرانى؛ مصباحزاده؛ معزى؛ دهم هجرى؛ صفى علیشاه)
- (خدا) گفت: این راهى است بر من راست. (رهنما)
- فرمود: «این راهى مستقیم است كه [حفظ آن] بر عهدۀ من است». (برزى)
- [خدا] گفت: این راهى راست است [كه بیان و حجّت آن] بر عهدۀ من است. (حلبى)
- (خدا) فرمود: این راه راستى است كه بر عهدۀ من است. (رضایى)
- [خداى] گفت: این راهى است راست كه [نگاهداشت آن] بر من است. (مجتبوى)
- فرمود: «این راه مستقیمى است كه بر عهدۀ من است [و سنّت همیشگیم...] (مكارم)
- گفت: این راهى مستقیم است كه بر من است. (كوثرى)
- [خداى] گفت: این سنت و راه راستى است بر عهدۀ من. (بهرامپور)
- (خدا) گفت: این راهى است راست سوى من (جلالالدین فارسى)
- فرمود: «این راهى است راست [كه] به سوى من [منتهى مىشود]. (فولادوند)
- فرمود: این راهى است مستقیم تا پیشگاه من. (پورجوادى)
- فرمود این راهى است كه تا به پیشگاه من مستقیم است. (خرمشاهى)
- خداوند فرمود این راه مستقیم من است (و سنت پابرجایم). (مترجم جوامع الجامع)
- گفت این راه من است كه مستقیم است. (روشن)
- گفت این راه راست هست مرا. (تشكرى)
- «این راهى است راست كه بر من گذرد.» (ابوالقاسم امامى)
- الله گفت این راهى است بر من راهى راست [هموار]. (كشف الاسرار)
- گفت: همین است راه مستقیم كه من قضاءاش را راندهام. (مترجم المیزان)
- خدا گفت: این است راه راست و بر من است رعایت نمودن [آن]. (یاسرى)
نادرستى ترجمههاى فوق بر این مبناست كه مقصود خداوند از اسم اشارۀ (هذا) در آیه، حتى در قالب تفاوت دیدگاه نیز بیان نشده است؛ زیرا همان گونه كه پیشتر گفته شد، چه بسا مقصود از آن، همۀ گفتههاى شیطان و ادعاهایى باشد كه او مطرح نموده است؛ لذا مخاطب نمىداند كه مقصود مترجم از ذكر واژۀ (این) چیست و مشار الیه آن از نظر مترجم كدام است.
در ترجمه هاى ذیل نیز گرچه واژۀ (هذا) از ابهام و اجمال پیشگفته خارج گردیده و بر مبناى یكى از دیدگاههاى قابل پذیرش ترجمه شده است؛ لكن در ادامه به سبب ارائۀ ترجمهاى غیرقابل پذیرش از تعبیر (عَلَىَّ) و به سبب نتیجهگیرى نادرست و افزودن مطالب غیرمرتبط، ترجمۀ آیه ناپسند گردیده است:
- خدا فرمود: این [پیراسته شدن از هر ناخالصى] راهى است مستقیم [كه تحقّقش در وجود بندگان مخلصم] برعهدۀ من [است]. (انصاریان)
- گفت این اخلاص راهى است راست، و نگهداشت اهل وى بر وى از من است و مر مراست. (نسفى)
- گفت: این [اخلاص] راه راستى است كه [تضمین آن] بر عهدۀ من است. (طاهرى)
- (خداوند) فرمود: این (اخلاص و نجات مخلصین) راه مستقیمى است كه خود بر عهده دارم. (نور)
- خدا گفت: همان اخلاص راه مستقیم من است كه من به آنها نشان مىدهم. (عاملى)
- خداى تعالى فرمود: این راه راست برگزیده شدگان است كه (رونده در آن به سعادت و نیكبختى همیشگى مىرسد، و) بر من است هدایت و راهنمایى به سوى آن. (فیض الاسلام)
- خداوند تعالى گفت اى ابلیس خالص كردن ایمان به توحید، راه مستقیم مىباشد. و بر من لازم و حق است كه این راه را حراست كنم تا به بندگان خالص من تسلط نداشته باشى. (نوبرى)
- خداوند فرمود: اخلاص راه مستقیم من است. (گلى از بوستان خدا)
- خداوند فرمود: « این پاكى و اخلاص [همان مسیر آنها] به سوى راه مستقیم من است. (صفارزاده)
- گفت خداى: این راه گذر همه بر من است و این مسلمانى راهى است راست. (طبرى)
- گفت خداى: این راهى است كه بر من است راست ـ یعنى آن كه من خواهم فرمان تو برد و آن را كه خواهم، نبرد. (تاج التراجم)
- پروردگار فرمود: این پیشنهاد، راهى است كه بر من سزاوار است كه رعایت كنم، و قابل انحراف نیست. (حجة التفاسیر)
- خدا گفت این (راه مخلصان و گمراهان) راهى است كه سلوكش به عهدۀ من است مستقیم. (سراج)
قابل ذكر است كه همین كاستى و نارسایى در هر دو بُعد فوق، علاوه بر دیگر كاستیها، در ترجمههاى لاتین (انگلیسى) از آیات قرآن نیز مشاهده مىگردد؛ چنان كه با بررسى تعدادى از آنها این امر به خوبى نمایان است:
He said: This a right way with Me = آربرى
He said: Here will be a Straight Road [up to Me = ایروینگ
He said: This is the path [leading] straihgt to Me = قرایى
He said: This is a right course incumbent upon Me = پیكتال
God said, The path which leads to Me is a straight = سرور
He said: That (is) a straigt/direct road /way on Me = محمد و سمیرا
He said: This is a Straight Path to Me = مسلمانان
(Allah) said: Tis is for me a straight path = یوسف على
said He, This is for Me a straight path = شاكر
و تنها ترجمۀ خانم صفارزاده با دربرداشتن واژۀ devotionكه بیانگر مقصود ازThis است اندكى از ابهام و گنگى ترجمه كاسته و نسبت به بقیه متمایز شده است:
Allah stated: This [devction] will Connect them with My Straight Path=صفارزاده
سخن آخر
حاصل بحث آنكه در ترجمه و تفسیر آیۀ «هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُستقیمٌ» به دو پاسخ مىرسیم:
نخست آنكهمقصود از «هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُستقیمٌ» آن است كه خداوند مىفرماید: این راه اخلاص و پالودگى و پیراستگى راهى استوار و داراى استحكام است كه پایان پیمودن آن ملاقات با من و بهرهمندى از خشنودى و پاداش من است.
دوم آنكهمقصود از تعبیر «هذا صِراطٌ عَلَىَّ مُستقیمٌ» بیان سنت و قضا و تقدیر الهى در مورد انسان بلكه ابلیس است؛ یعنى خداوند متعال در پاسخ به تهدیدها و چنگ و دندان نشان دادنهاى ابلیس مىفرماید: این كه نیرویى مثل تو به تحریك و تشویق انسانها بپردازد و در اثر تحریك و تزیین تو، بخشى از آنها گمراه شده مرتكب معاصى گردند و برخى نیز مقاومت نمایند و با استوارى به سرمنزل مقصود برسند، با توجه به امر اختیار و آزادى اراده كه در نهاد انسانها به ودیعت نهاده شده و با توجه به برحذر داشتن آنها از خشم و عقاب الهى و بشارت دادن آنان به رضوان و پاداش اخروى؛ بلكه دنیایى، امرى طبیعى و منطبق بر سنت آفرینش انسان است. به عبارت دیگر، این همان چیزى است كه خداوند اراده نموده است؛ لذا امر عجیبى صورت نگرفته و زندگى دنیوى بشر از همین مسیر و بر همین چهارچوب باید بگذرد. به نظر مىرسد كه برداشت دوم به حقیقت نزدیكتر باشد؛ چنان كه برخى از مفسران برجسته نیز آیه را بر همین مبنا تفسیر نمودهاند.[15]
بر اساس این برداشت، ترجمۀ پیشنهادى براى آیۀ مورد بحث چنین است:
(خداوند) فرمود: (اى ابلیس) اثرگذارى تو بر برخى انسانها و ناتوانىات در گمراه نمودن آنان، منطبق بر سنت و تقدیر استوار من است.
پىنوشتها
۱. ابیارى، ابراهیم، الموسوعة القرآنیة، قاهره، مؤسسة سجل العرب، ۱۴۰۵ ق.
۲. بانوى اصفهانى، سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ ش.
۳. بلاغى، سید عبدالحجة، حجة التفاسیر و بلاغ الاكسیر، قم، انتشارات حكمت، ۱۳۸۶ ق.
۴. حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق: محمد باقر بهبودى، تهران، ناشر: كتابفروشى لطفى، ۱۴۰۴ق.
۵. دهخدا، على اكبر، CDفرهنگنامه.
۶. طالقانى، سید محمود، پرتوى از قرآن، شركت سهامى انتشار، ۱۳۶۲ ش.
۷. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، قم، مؤسسۀ نشر اسلامى، ۱۴۱۷ق.
۸. طوسى، محمد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن، تصحیح: احمد حبیب قصیر العاملى، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، ۱۴۰۹ق.
۹. فراهیدى خلیل بن احمد، كتاب العین، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ ق.
۱۰. فضل الله، من وحى القرآن، چاپ سوم، بیروت، دارالزهراء، ۱۴۰۵ ق.
۱۱. قرشى، سید على اكبر، قاموس قرآن، تهران: دار الكتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ ش
۱۲. قطب، سید، فى ظلال القرآن، دار الشروق، قاهره، ۱۴۲۵ ق.
۱۳. مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، تهران دار الكتب الاسلامیة، ۱۳۵۳-۱۳۶۶ش.
ترجمهها
۱۴. ابراهیمى، محمد حسین، ترجمۀ قرآن، بىجا،انتشارات تأمین، چاپ دوم، ۱۳۸۸ ش.
۱۵. آیتى، عبدالمحمد، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۴ ش.
۱۶. ارفع، سیدكاظم، ترجمۀ قرآن، تهران، مؤسسۀ تحقیقاتى و انتشاراتى فیض كاشانى، ۱۳۸۱ ش.
۱۷. اسفراینى، ابوالمظفر شاهفور بن طاهر، تاج التراجم فى تفسیر القرآن للاعاجم، تحقیق، نجیب مایل هروى و على اكبر الهى خراسانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۷۵ ش.
۱۸. اشرفى تبریزى، محمود، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۸۰ ش.
۱۹. انصارى خوشابر، مسعود، ترجمۀ قرآن، ویراستار: بهاءالدین خرمشاهى، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، ۱۳۷۷ ش.
۲۰. انصاریان، حسین، ترجمۀ قرآن، قم، انتشارات اسوه، ۱۳۸۳ ش.
۲۱. برزى، اصغر، ترجمۀ قرآن، تهران، بنیاد قرآن ۱۳۸۲ ش.
۲۲. بروجردى، سید محمد ابراهیم، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات صدر، ۱۳۶۶ ش.
۲۳. بهرام پور، ابوالفضل، ترجمۀ قرآن، قم، انتشارات هجرت، ۱۳۸۳ ش.
۲۴. پاینده، ابوالقاسم، ترجمۀ قرآن، بى جا، بى تا.
۲۵. پورجوادى، كاظم، ترجمۀ قرآن، ویراستار: بهاءالدین خرمشاهى، تهران، بنیاد دایرهالمعارف اسلامى، ۱۴۱۴ ق.
۲۶. تشكرى، آرانى شهاب، ترجمۀ قرآن (منظوم)، بىجا، بىنا، بىتا.
۲۷. ثقفى تهرانى، محمد، تفسیر روان جاوید، تهران، انتشارات برهان، ۱۳۹۸ ق.
۲۸. حجتى، سید مهدى، گلى از بوستان خدا، قم، انتشارات بخشایش، ۱۳۸۴ ش.
۲۹. حلبى، على اصغر، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰ ش.
۳۰. خانى، رضا و حشمت الله ریاضى، ترجمۀ بیان السعادة فى مقامات العبادة، انتشارات دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۲ ش.
۳۱. خرمشاهى، بهاءالدین؛ ترجمۀ قرآن، ویراستاران: مسعود انصارى و مرتضى كریمىنیا، تهران، پاییز، ۱۳۷۶ش.
۳۲. خواجوى، محمد، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات مولى، ۱۴۱۰ ق.
۳۳. دهلوى، شاه ولى الله، ترجمۀ قرآن، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق بلوچ و شیخ محمد على، مدینه، مجمع ملك فهد لطباعة المصحف الشریف، ۱۴۱۷ ق.
۳۴. رضایى اصفهانى، محمد على و همكاران، ترجمۀ قرآن، قم موسسۀ تحقیقاتى فرهنگى دارالذكر، ۱۳۸۳ ش.
۳۵. رهنما، زین العابدین، ترجمه و تفسیر رهنما، تهران: انتشارات كیهان، ۱۳۴۶ ش.
۳۶. سراج، رضا، ترجمۀ قرآن، تهران، شركت سهامى انتشار، تهران، بىتا.
۳۷. شعرانى، ابوالحسن، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۴ ش.
۳۸. صادق نوبرى، عبدالمجید، ترجمۀ قرآن، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، ۱۳۹۶ق.
۳۹. صفارزاده، طاهره، ترجمۀ قرآن، تهران، موسسۀ فرهنگى جهان رایانۀ كوثر، ۱۳۸۰ ش.
۴۰. صفى علیشاه، حسن بن محمد باقر، تفسیر صفى، تهران: انتشارات منوچهرى: ۱۳۷۸ ش.
۴۱. طاهرى قزوینى، على اكبر، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات قلم، ۱۳۸۰ ش.
۴۲. عاملى، ابراهیم، تفسیر عاملى، تحقیق، على اكبر غفارى، تهران، انتشارات صدوق، ۱۳۶۰ ش.
۴۳. فارسى، جلالالدین، ترجمۀ قرآن، تهران، انجام كتاب، ۱۳۶۹ ش.
۴۴. فولادوند، محمد مهدى، ترجمۀ قرآن، تحقیق: هیئت علمى دارالقرآن الكریم، تهران، دارالقرآن الكریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى)، ۱۴۱۵ق.
۴۵. فیض الاسلام، سید علىنقى، ترجمه و تفسیر قرآن عظیم، تهران، انتشارات فقیه، ۱۳۷۸ ش.
۴۶. قرائتى، محسن، تفسیر نور، تهران، مركز فرهنگى درسهایى از قرآن، ۱۳۸۳ ش.
۴۷. قرشى، سید على اكبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، ۱۳۷۷ ش.
۴۸. كاویانپور، احمد، ترجمۀ قرآن، تهران، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، ۱۳۷۸ ش.
۴۹. مجتبوى، سید جلال الدین، ترجمۀ قرآن، تحقیق و ویرایش: حسین استادولى، تهران، انتشارات حكمت، ۱۳۷۱ ش.
۵۰. مشكینى، على، ترجمۀ قرآن، قم، الهادى، ۱۳۸۱ ش.
۵۱. مصباح زاده، عباس، ترجمۀ قرآن، تهران، سازمان انتشارات بدرقه جاویدان: ۱۳۸۰ ش
۵۲. مصطفوى، حسن، تفسیر روشن، تهران، مركز نشر كتاب، ۱۳۸۰ ش.
۵۳. معزى، محمد كاظم، ترجمۀ قرآن، قم، انتشارات اسوه، ۱۳۷۲ ش.
۵۴. مكارم شیرازى، ناصر، ترجمۀ قرآن، قم، دارالقرآن الكریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى)، ۱۳۷۳ ش.
۵۵. موسوى گرمارودى، سید على، ترجمۀ قرآن، تهران، انتشارات قدیانى، چاپ دوم، ۱۳۸۴ ش.
۵۶. موسوى همدانى، سید محمدباقر، ترجمۀ تفسیر المیزان، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۳۷۴ش.
۵۷. میرزا خسروانى، على رضا، تفسیر خسروى، تحقیق: محمد باقر بهبودى، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۰ ق.
۵۸. نامشخص، ترجمۀ تفسیر جوامع الجامع، تحقیق و مقدمه: واعظزاده خراسانى، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۳۷۷ ش.
۵۹. نامشخص، ترجمۀ تفسیر طبرى، تحقیق: حبیب یغمایى، تهران، انتشارات توس، ۱۳۵۶ ش.
۶۰. نامشخص، ترجمۀ قرآن (قرن دهم هجرى)، تحقیق: دكتر على رواقى، تهران، بىنا،۱۳۸۴ ش.
۶۱. نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۸ ق
۶۲. نسفى، ابوحفص نجمالدین محمد، تفسیر نسفى، تحقیق: دكتر عزیز الله جوینى، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۶۷ش
۶۳. الهى قمشهاى، مهدى، ترجمۀ قرآن، قم، انتشارات فاطمة الزهراء، ۱۳۸۰ ش.
۶۴. یاسرى، محمود، ترجمۀ قرآن، تحقیق: مهدى حائرى تهرانى، قم، انتشارات بنیاد فرهنگى امام مهدى (عج) ۱۴۱۵ق.
ترجمههاى انگلیسى
۶۵. آربرى، آرتور جان، بىجا، بىنا، بىتا.
۶۶. احمد، محمد و سمیرا احمد، بىجا، بىنا، بىتا.
۶۷. ایروینگ، تامس بالنتین، بىجا، بىنا، بىتا.
۶۸. پیكتال، محمد مارمادوك، نیویورك، بىنا، بىتا.
۶۹. سرور، محمد، بىجا، الم هورست، ۱۹۸۱ م.
۷۰. شاكر، محمد حمید، نیویورك، بىنا، ۱۹۸۲ م.
۷۱. صفارزاده، طاهره، تهران، مؤسسۀ فرهنگى جهان رایانۀ كوثر، ۱۳۸۰ ش.
۷۲. قرایى، سید علىقلى، بىجا، بىنا، بىتا.
۷۳. نامشخص (مسلمانان مترقى)، بىجا، بىنا، بىتا.
۷۴. یوسف على، عبدالله، مدینه، دارالقرآن رسمى عربستان، بىتا.
[1]. حجر، 28-44.
[2]. نك: اعراف: آیات 11-18؛ ص: آیات 71-88؛ اسراء: آیات 61-65.
[3]. مقصود ترجمههاى در دسترس است كه شامل بیشترین و معروفترین ترجمههاى فارسى موجود است.
[4]. براى ملاحظۀ تفاوت دیدگاه مترجمان بر سر ترجمۀ هذا ضرورى است ده دسته ترجمۀ ارائه شده در بخش نخست را از نظر بگذرانیم و در بخش آغازین هر ترجمه اندكى تأمل كنیم.
[5]. صرط، الصِّرَاط: الطّریقُ المستقیمُ. و یقال له: سِرَاطٌ؛ راغب، ص483. صاحبان «صحاح، قاموسو اقرب» آن را به معناى«طریق» گفتهاند. «طبرسى» گوید: به معناى راه آشكار و وسیع است:الطریق الواضح المتسع. در «المیزان» آمده كه: «صراط، سبیل، طریق» قریب المعنىاند.
تحلیل: باید دانست كه «صراط» در اكثر نزدیك به تمام آیات قرآن در معناى «راه خدا یعنى دین حق و شریعت حق» به كار رفته است و در بعضى از آیات مىتوان گفت مراد از آن راه معمولى است مثل: «وَ لا تَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ» (اعراف، 86). «صراط» را با صاد و سین خواندهاند و هر دو به یك معناست. «سرط» در اصل به معناى بلعیدن است:«سرطه سرطا: إبتلعه» صاحب مجمعدر علت تسمیۀ «راه» به «صراط» گوید: راه رهگذر را بلع مىكند. صاحب اقربگوید: راهْ رونده در آن غایب مىشود مثل: لقمه در شكم.
نتیجه: قول صاحب مجمعكه آن را به معناى «راه آشكار وسیع» گرفته از قول راغب كه آن را به معناى «راه راست» گرفته به واقعیت نزدیكتر است؛ زیرا در بیشتر آیات وصف «مستقیم» با «صراط» ذكر شده و «تأسیس» از «تأكید» بهتر است و اگر مثل صاحب صحاحو غیره آن را به معناى مطلق طریق بدانیم با «سبیل و طریق» تقریباً مترادف مىشود حال آنكه اصل عدم آن است. قرشى، ج4/122 با تصرف.
[6]. حسینى همدانى، انوار درخشان، ج 1، 26.
[7]. طالقانى، پرتوى از قرآن،ج 1 / 34.
[8]. طوسى، التبیان، ج1 / 42.
[9]. الفراهیدى، العین، ج 5 / 233؛ ابیارى، ج 4 / 514.
[10]. براى ملاحظۀ این موارد، نك: فاتحه: 6؛ بقره: 142 و 213؛ آلعمران:51 و 101؛ نساء: 68 و 175؛ مائده :16؛ انعام:39 و 87 و 126 و 153 و 161؛ اعراف: 16؛ یونس: 25؛ هود:56؛ نحل: 76 و 121؛ حج: 54؛ مؤمنون:73؛ نور:46؛ یس:4و61؛ شورى:52؛ زخرف:43و61و64؛ ملك:22؛ حجر:41؛ مریم:36؛ فتح:2و20؛ صافات:118.
[11]. القسطاس؛ المیزان الذى یقدر به من جهة وزنه و استقامته أن یزن بالعدل (طباطبایى، المیزان، ج 312/15). وى در موضعى دیگر مى گوید: «القسطاس بكسر القاف و ضمها هو المیزان. قیل: رومى معرب و قیل: عربى، و قیل مركب فى الأصل من القسط و هو العدل و طاس و هو كفة المیزان و القسطاس المستقیم هو المیزان العادل لا یخسر فى وزنه». (طباطبایى، همان، ج 13/91).
[12]. نباید از نظر دور داشت كه در استعمال كهن فارسىزبانان، از این كلمه، بیشتر معناى اصلى و حقیقى آن مورد نظر بوده است. بنگرید: « چون سلطان مسعود را به هراة كار یكرویه و مستقیم گشت.... تاریخ بیهقى، ص 250. امیرالمؤنین این نبشته را فرستاد در حالتى كه همۀ كارها مستقیم شده بود. (همان، ص312) وزیر ابوالمظفر برغشى بر قاعدۀ خویش در مسند وزارت مقیم و مستقیم بود. (ترجمۀ تاریخ یمینى، نسخۀ خطى) نك: دهخدا، فرهنگنامه، ذیل واژۀ «مستقیم». نك: دهخدا، ذیل واژۀ مستقیم.
[13]. بلاغى، حجة التفاسیر و بلاغ الإكسیر، ج 4/8.
[14]. البته روش ترجمۀ «تحت اللفظى یا حرفى» به عنوان روشى آموزشى و در مراحل مقدماتىِ ترجمه، بسیار مفید است.
[15]. نك: طباطبایى، المیزان، 12/244-245؛ قطب، فى ظلال القرآن، ج4/2142؛ مكارم شیرازى، نمونه، ج11/73-74؛ فضل اللّه، من وحى القرآن، ج13/162.