نكاتى در باب ترجمۀ برخى الفاظ و اصطلاحات قرآنى[1]
نوشتۀ: آ. بن شمش
ترجمه و تقرير: ابوالفضل حُرّى
مقدمۀ مترجم
آنچه در زير مىآيد، برخى نكات در خصوص ترجمۀ عبارات و اصطلاحات زبان محور و فرهنگ محور قرآن است. بن شمش از ديدگاه يك غيرمسلمان سعى كرده ترجمههاى انگليسى چند تن از مترجمان از جمله پيكتال، رادول، آربرى، داوود و نيز مترجمان آلمانى و فرانسوى قرآن را در خصوص چند نكتۀ قرآنى از نزديك بررسى كند. ذكر ديدگاههاى بنشمش به معناى تأييد نظرات او نيست (به ويژه آنجا كه اصطلاحات قرآنى را با عبارات كتاب مقدس و به ويژه عهد عتيق مقايسه مىكند). با اين حال، آشنايى با اين نظرات ممكن است ايدهها و نظراتى كارآمد را به ذهن خوانندگان علاقهمند و نيز قرآنپژوهان و مترجمان قرآن متبادر كند. آخر اينكه، مترجم سعى كرده با ارائۀ پانوشتهايى كه از تفاسير شيعى گرفته، زمينۀ علمى مقاله را افزايش دهد، باشد كه قبول افتد.
۱. معناى «الرحيم» در قرآن
از ۹۹ اسماى زيباى خداوند، «الرحمن» و «الرحيم» رايجترين نامهاى ذكر شده در قرآن است. اين دو اسم بجز در چند آيه، در تمامى ديگر سورهها، هميشه در كنار هم ذكر شدهاند. مكدونالد (Macdonald)آن را اين گونه ترجمه كرده است:
The Compassionate Compossionator.
از آنجا كه ريشۀ عربى اين دو صفت، سه حرف «ر ح م» است؛ اين ترجمه مىتواند ترجمۀ تحتاللفظى پذيرفتنى به حساب آيد. با اين حال، در سورۀ يوسف آيۀ ۶۴ و ۹۲، اين معنا با واژگان زير آمده است: «ارحم الراحمين»
«قٰالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ اِلاّٰ كَمٰآ أَمِنْتُكُمْ عَلٰى أَخيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللّٰهُ خَيْرٌ حٰافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ»(يوسف، ۶۴).
[يعقوب] گفت: «آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟ پس خدا بهترين نگهبان است، و اوست مهربانترين مهربانان».
«قٰالَ لاٰ تَثْريبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّٰهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمينَ»(يوسف، ۹۲)
گفت: «امروز بر شما سرزنشى نيست. خدا شما را مىآمرزد و او مهربانترين مهربانان است».
ظاهراً مترجمان انگليسى، فرانسوى و آلمانى پذيرفتهاند كه اين دو صفت ريشهاى مشترك در زبان عربى دارند و تكرارىاند. به همين دليل اين دو واژه را به گونهاى ديگر ترجمه مىكنند.۱ تمامى اين ترجمههاى متفاوت كه براى اجتناب از تكرار، رديف شدهاند به همراه ديگر اسامى و نيز صفت «الرؤوف» به معناى «بخشنده» يا «مهربان»، سبب مىشود واژۀ «الرحيم» حشو به نظر آيد.۲ از اين رو، پيشنهاد مىكنم واژۀ «الرحيم» را به دلايل زير به محبوب و دوستداشتنى (beloved) برگردانيم.
الف ـ ۱)ريشۀ عربى و عبرى «رحم» مبين دو نوع احساس اصلى است: عشق و شفقت (Love and Compassion). ظاهراً اين دو واژه در دو زبان عبرى و عربى، در «ر حِ م» ريشه دارند كه در فرهنگهاى لغت به معناى جنس مؤنث و / يا مادر اشاره مىكند. نشانهاى با همين معنا در «سِفرِ داوران» باب ۵ آيۀ ۳۰ به دست آمده كه در آن عبارت «Rẹem Rạmatayim» به معناى «يك يا دو موجود مؤنث» تعبير شده است.۳ مردم باستان با مشاهدۀ عشق و ترحم مادر نسبت به طفل موجود در رحمش، اين گونه احساسات را به همان نامى كه مادر با آن شناخته مىشد، مىناميدند: «ر ح م».
الف ـ ۲) با وجود اين، با اينكه اين دو نام از احساسات مادرانه ريشه مىگيرند، منشأ ظهور و بروز يكسانى ندارند. در زبان عربى و عبرى ريشۀ اين دو واژه اساساً بر «رحم» دلالت دارد. با اين حال، نشانهاى از كاربرد آن به معناى «عشق» در آيۀ اول باب ۱۸ مزامير آمده است. در آنجا واژۀ «ارحامها آدونى» (Eṛaṃa Adonay) به اين معناست: «سرورم من به تو عشق مىورزم».۴ در زبان آرامى (Aramaic) كه با زبانهاى عربى و عبرى همخانواده است، ريشۀ «رحم» صرفاً بر «عشق» و نه «ترحم» دلالت دارد. در ترجمههاى آرامى كتاب مقدس، هر جا كه ريشۀ عبرى «ا. ح. ب» (A. H. B) به معناى «عشق ورزيدن» آمده، به ريشۀ «ر ح م» ترجمه مىشود. استفاده از واژۀ «رحيم» كه دلالت بر «معشوق» دارد، به خوبى در ميان يهوديانى كه در قرنهاى پيش از ظهور اسلام زندگى مىكردهاند امرى شناخته شده است و اين مسئله در خصوص واژۀ مشابه آن يعنى «راحوم» نيز مصداق دارد. حتى در زبان عبرى امروزه نيز عبارتهاى آرامى با اين معنا به كار مىروند؛ مانند e Rạimāكه معادل است با «برادر عزيزم». متعاقباً، ترجمۀ آرامى واژۀ Eṛamāha(مزامير ۲:۱۸) به اين صورت است: abbinakكه از همان ريشۀ مشابه با ريشۀ عبرى يعنى «ا. ح. ب» و ريشۀ عربى «حبّ» به معناى «عشق» آمده كه در آياتى از قرآن كه مبين عشق به خداوند است، ذكر شده است (نمونۀ زير):
در سورۀ بقره آيۀ ۱۶۵ (با ترجمۀ بِل Bell) به كافران اين گونه اخطار داده مىشود: «كسانى كه به بتان خود عشق مىورزند؛ همان عشقى را كه بايد به خدا بورزند».۵
«وَ ِمنَ النّٰاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَنْٰدادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّٰهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا اِذْ يَرَوْنَ الْعَذٰابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَميعًا وَ أَنَّ اللّٰهَ شَديدُ الْعَذٰابِ» (بقره، ۱۶۵) و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او] برمىگزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند. كسانى كه [با برگزيدن بتها، به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آنِ خداست، و خدا سختكيفر است.
بنابراين، عشق به خداوند يك عنصر ضرورى در روابط ميان خداوند و مخلوقات است. با اين حال، در ميان ۹۹ صفت خداوند تنها يك صفت است كه به تشريح عشق خداوند مىپردازد و آن عبارت است از: «الودود» يعنى «بسيار مهربان» و صفتى ديگر نيست كه مبين عشق به خدا باشد. گفتنى است عشق به خداوند مهمترين بخش آيين يهود است. در شِما (Shemà)۶، به فرزندان اسرائيل دستور داده مىشود: شما بايد به پروردگار (خداوند خود) از صميم قلب و از اعماق روح و با تمامى توان خود عشق بورزيد» (تثنيه، باب ۶ آيۀ ۵)۷. حضرت محمد دائماً تكرار مىكند كه قرآنى كه او آورده، تأييدكنندۀ كتاب مقدس بوده و با چند اشاره به «شِما» فرزندان اسرائيل را به دليل عدم تبعيت از چنين پيامى محكوم مىكند (براى نمونه: سورۀ آلعمران، آيۀ ۵۸ ؛ سورۀ نساء آيۀ ۴۷ ؛ سورۀ انفال، آيۀ ۲۱).۸
۲. معناى «فرعون ذوالاَوتاد»
نام فرعون own)،(Firچندين بار در قرآن آمده، اما تنها در دو آيه با صفت «ذوالاوتاد» همراه شده است. ذوالاوتاد (سورۀ ص، آيۀ ۱۲ و سورۀ فجر، آيۀ ۱۰):۹
«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتٰادِ» (ص ، ۱۲) پيش از ايشان قوم نوح و عاد و فرعون صاحب [عمارت و] خرگاهها تكذيب كردند.
«وَ فِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتٰادِ»(فجر، ۱۰) و با فرعون، صاحب خرگاهها [و بناهاى بلند]؟
مترجمان برابرهاى مختلف زير را براى اين صفت ارائه كردهاند:
"Pharaoh the contriver of the stakes" (Sale).
"Pharaoh the impaler" (Rodwell, Dawood),
"Pharaoh the lord of the hosts" (Muhamad Ali).
"Pharaoh of the Stakes" (Bell)
"Pharaoh, he of the tent-pegs" (Arberry).
سيل: «فرعون مخترع چوبۀ دار»؛ رادول و داود: «فرعون صلابهكش»؛ محمدعلى: «فرعون سرور سپاه يهود»؛ بل: «فرعون صاحب چوبههاى دار»؛ آربرى: «فرعون و سرور ميخهاى چادر». ترجمۀ آلمانى و فرانسوى اين عبارت نيز برابرهايى از اين دست ارائه كردهاند. واژۀ «اَوتاد» تنها سه بار در قرآن آمده است. دو بار كه پيشتر بدانها اشاره كرديم و يك بار هم در سورۀ نبأ آيۀ ۷ كه در برابر كوهها آمده است. با استناد به اين سوره، اين عبارت را بايد اينگونه ترجمه كرد: «فرعون كوهها». با اين حال، تنها كوههايى كه اعراب باديهنشين مىتوانستند در مصر مشاهده كنند، اهرامى بودند كه از مسافت دور همانند ميخهاى چادر (اوتاد) به نظر مىرسيدند. بنابراين، پيشنهاد مىكنم كه عبارت «فرعون ذوالاَوتاد» به اين صورت ترجمه شود: «فرعون اهرام» كه بر طبق نص قرآن، مناسبترين و با معناترين ترجمه محسوب مىشود.
۳) ريشۀ كلمۀ «سوره»
واژۀ «سوره» را براى اشاره به هر يك از ۱۱۴ سورۀ قرآن كريم به كار مىبرند كه در واقع به معناى «فصل» است. از آنجا كه اين واژه عربى نيست، تلاشهاى زيادى براى تبارشناسى آن صورت گرفته است. نولدكه سعى كرده تا ريشۀ اين كلمه را به واژۀ عبرى «سورا» به معناى «رديف، نظم، مجموعه، خط و يا رديفى از آيات» مرتبط سازد. به عقيدۀ «اچ هيرشفيلد» اين كلمه صورت تحريف شدۀ واژۀ عبرى «سيدره» به معناى «بخشهايى از كتاب مقدس است كه يهوديان هر هفته در كنيسههاى خود مىخوانند». به اعتقاد «نولدكه و هيرشفيلد» «سوره» به معناى «فصل» است. بِل نيز همين نظر را دارد و از سوره به قسمت و بخش تعبير مىكند. براى يافتن معناى دقيق اين واژه بايد به متن قرآن مراجعه كرد. براى نمونه، اين واژه در آيۀ ۲۱ سورۀ بقره، آيات ۶۵ ،۱۲۵ و۱۲۸ سورۀ توبه؛ آيۀ ۳۸ سورۀ يونس؛ آيۀ ۱۶ سورۀ هود؛ آيۀ ۱ سورۀ نور و آيۀ ۲۲ سورۀ محمد ذكر شده است. در آيۀ ۳۸ سورۀ يونس از اين واژه اينگونه تعبير مىشود:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرٰاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِه وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْدُونِ اللّٰهِ اِنْ كُنْتُمْ صٰادِقينَ. بَلْ كَذَّبُوا بِمٰا لَمْ يُحيطُوا بِعِلْمِه وَ لَمّٰا يَأْتِهِمْ تَأْويلُهُ كَذٰلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَاْْنظُرْ كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ الظّٰالِمينَ»(۳۹) يا مىگويند: «آن را به دروغ ساخته است؟» بگو: «اگر راست مىگوييد، سورهاى مانند آن بياوريد، و هر كه را جز خدا مىتوانيد، فرا خوانيد». (۳۸) بلكه چيزى را دروغ شمردند كه به علم آن احاطه نداشتند و هنوز تأويل آن برايشان نيامده است. كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند، همينگونه [پيامبرانشان را] تكذيب كردند. پس بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بوده است.(۳۹) (ترجمۀ فولادوند).
Muh. Ali: And this Qur'an is not such as could be forged by those besides Allah, but it is a verification of that which is before it and a clear explanation of the Book, there is no doubt in it, from the Lord of the Worlds. (Verse ۳۸). Or say they: He forged it? Say: Then bring a Chapter like it (mitlihi i. e. similar to the Book) and invite whom you can beside Allah (it should be "against" Allah!) if you are truthful. (Verse ۳۹).
Yusuf Ali: This Qur'an is not such as can be produced by others than Allah. On the contrary it is a confirmation of revelations that went before it and a fuller explanation of the Book . . . (Verse ۳۸). Or do they say he forged it ? Say: bring then a Sura like unto it, and call to your aid etc. (Verse ۳۹).
Rodwell: Moreover, this Qur'an could not have been devised by any but God . . . and is a clearing up of the Scriptures ... (Verse ۳۸). Do they say: "He hath devised it himself." Say: Then bring a Sura like it . . . (Verse ۳۹).
Bell: This Qur'an is not such as to have been invented apart from Allah, but is a confirmation of what is before it (Verse ۳۸). Or do they say: He has invented it? Say: Then produce a Surah like it ... (Verse ۳۹).
Arberry: This Qur'an could not have been forged but it is a confirmation of what was before it ... (Verse ۳۸). Or do they say: Why, he has forged it? Say: Then produce a Sura like it. (Verse ۳۹).
Dawood: This Qur'an could not have been composed by any but Allah. It confirms what was revealed before it and fully explains the Scriptures . . . (Verse ۳۸). If they say: "It is your own invention," say: Compose a Chapter like it . . . (Verse ۳۹).
محمدعلى:و چنين نيست كه كسى بتواند قرآن را تقلب نمايد، بلكه اين كتاب گواه چيزهايى كه قبل از او بوده و توضيح روشنى است از كتاب مقدس. ترديدى وجود ندارد كه اين كتاب از سوى خداوند است(۳۸). يا آنها مىگويند: آيا آنها آن (قرآن) را جعل كردهاند؟ اگر آنان راست مىگويند و مىتوانند، فصلى مثل سورههاى قرآن بياورند. «مثله» يعنى همانند آن كتاب (۳۹).
يوسفعلى:چنين نيست كه كس ديگرى جز اللّه بتواند كتابى مثل قرآن بياورد. حال آنكه تأييدى است بر كتابهايى كه قبل از آن آمده و توضيح كاملى براى كتاب... (۳۸). آيا آنان مىگويند كه آن را (قرآن را) جعل مىكنند؟ پس بگو سورهاى مانند سورههاى آن بياوريد و هر كس را كه مىتوانيد براى كمك به اين امر دعوت كنيد (۳۹).
رادول:و قرآن را كسى تدبير نكرده است مگر اللّه. اين كتاب گواه و شاهدى است بر آنچه كه قبل از آن بوده است (آيۀ ۳۸). آيا آنها مىگويند كه او آن را اختراع نموده است؟ پس بگو آيهاى مثل آيات آن بياورند (۳۹).
بل: چنين نيست كه قرآن را كسى جز خداوند ابداع نموده باشد، بلكه آن تأييدى است از آنچه كه قبل از آن بوده است (آيۀ ۳۸). يا آنها مىگويند: او آن را ابداع نموده است؟ بگو: سورهاى مثل آن بياوريد (۳۹).
آربرى:قرآن را نمىتوان جعل كرد، بلكه آن تأييدى است بر آنچه كه قبل از آن بوده (آيۀ ۳۸). آيا آنها مىگويند: چرا او در آن تقلب كرده است؟ بگو: پس سورهاى مثل آن بياوريد(۳۹).
داوود:كسى جز خداوند قرآن را انشاء نكرده است. قرآن است كه وقايع پيش از خود را تأييد مىكند و انجيل را كاملاً شرح مىدهد (۳۸). اگر آنها مىگويند كه تو قرآن را از خود ساختهاى پس بگو فصلى مانند آن بياورند (۳۹).
تنها محمدعلى و داوود سوره را به «فصل» ترجمه كردهاند. مترجمان فرانسوى و آلمانى آن را همان «سوره» ترجمه كردهاند. در تمامى آياتى كه واژۀ «سوره» آمده، منظور همان «وحىهاى نازل شده» است. در آيۀ ۳۸ سورۀ يونس، «سوره» به كل قرآن اشاره دارد. وانگهى، در آيۀ ۱۰۷ سورۀ اسراء آنجا كه سخن از تقسيم قرآن به بخشهاى كوچكتر به ميان مىآيد، براى اشاره به اين بخشهاى كوچكتر از كلمۀ «سوره» استفاده نمىشود. بنابراين، اگر در آيات مذكور «وحى» را جايگزين «فصل» يا «سوره» كنيم، در آن صورت معناى اين واژه قابل فهمتر و واضحتر خواهد بود. بدين ترتيب، كاربرد «وحى» به جاى «فصل» يا «سوره» راهحلى مناسب به نظر نمىرسد. همانطور كه پيشتر هم اشاره شد، اين كلمه از واژۀ عبرى «بىسوره» (B sura)مشتق مىشود و اولين مسيحيان عبرى آن را به كار مىبردند.۱۰ مقصود آنان از اين واژه «وحى»، «اعلان» و «تورات» بوده است. فرانس دليش۱۱ در ترجمۀ عبرى خود از انجيل، «انجيل متىٰ» را به «بىسوره (به روايت) متىٰ» ترجمه كرده است. در اناجيل مرقس، لوقا و يوحنا نيز همين شيوه به كار رفته است. اين واژۀ مذهبى را اولين مسيحيانى كه در آن زمان به زبان عبرى سخن مىگفتند، به كار مىبردند. اين واژه نيز مانند ديگر واژههاى عبرى متداول مثل تورات و سكينه در قرآن به كار رفته است. حذف صامت «ب» اين واژه را در دستور زبان عربى پذيرفتنى جلوه مىدهد. بنابراين، مىتوان سورۀ فاتحه را چنين ترجمه كرد: «سوره / وحى آغازين».
۴. (الف) معناى واژۀ «تساءلون به» در آيۀ اول سورۀ نساء۱۲
مترجمان انگليسى اين واژه را به شرح زير ترجمه كردهاند:
«يٰآ أَيُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذى خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وٰاحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهٰا زَوْجَهٰا وَ بَثَّ مِنْهُمٰا رِجٰالاً كَثيرًا وَ نِسٰآءً وَ اتَّقُوا اللّٰهَ الَّذى تَسٰآءَلُونَ بِه وَ الْأَرْحٰامَ اِنَّ اللّٰهَ كٰانَ عَلَيْكُمْ رَقيبًا» (نساء، ۱) اى مردم، از پروردگارتان كه شما را از «نفس واحدى» آفريد و جفتش را [نيز]از او آفريد، و از آن دو، مردان و زنان بسيارى پراكنده كرد، پروا داريد و از خدايى كه به [نامِ] او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است (ترجمۀ فولادوند).
Muh. Ali: Keep your duty to Allah by whom you demand one of another your rights.
Yusuf Ali: Reverence Allah through whom ye demand your mutual rights.
Rodwell: Fear God in whose name you ask mutual favours.
Bell: Act piously towards Allah concerning whom ... You bandy questions to and fro.
Arberry: Fear God by whom you demand one of another.
Dawood: Fear Allah in whose name you plead with one another.
محمدعلى:و خداوند را كه به نام او از يكديگر كمك مىخواهيد؛ در نظر داشته باشيد.
يوسفعلى:با در نظر گرفتن خداوند كه به نام او حقوق خود را خواستار مىشويد، او را تكريم نماييد.
رادول:از خداوند كه به نام او خواهان الطاف چندگانهايد، بترسيد.
بل:نسبت به خداوند كه به نام او از يكديگر درخواست و مسئلت مىكنيد، پرهيزگارانه رفتار كنيد.
آربرى:از خداوند كه به نام او از همديگر مسئلت مىكنيد، بترسيد.
داوود:از خدايى كه به نام او از يكديگر درخواست مىكنيد، بترسيد.
ترجمههاى آلمانى و فرانسوى نيز به همين ترتيب است. در حقيقت، همۀ اين مترجمان در ترجمههاى خود معناى اوليۀ واژۀ «سأل» را در نظر گرفتهاند. به اين ترتيب، طبق آيۀ دوم سورۀ نساء، مبرهن است كه آيۀ اول، آغاز نوعى انذار و هشدار است براى آنان كه سرپرستى زنان و يتيمان را بر عهده دارند. اينان در اين باره مسئولند و بازخواست خواهند شد؛ چرا كه اللّه ناظر (رقيب) بر اعمال آنان است. آيۀ ۲ اشاره به شيوههاى نامشروعى دارد كه حاميان اين يتيمان به كار مىگيرند تا از اموال آنان به نفع خود بهرهبردارى كنند. از ديد اين آيه، اين گونه اعمال گناه محسوب مىشوند. در آيات ۴ تا ۷ از وظايف سرپرستان يتيمان و پاداش آنان در قبال نگهدارى و سرپرستى اموال يتيمان تا رسيدن به سن بلوغ سخن رفته است. بر اين اساس، مىتوان آيۀ اول را چنين ترجمه كرد: «و هنگامى كه حاميان يتيمان و زنان بىسرپرست هستيد از خداوند بترسيد، زيرا خداوند نظارهگر شماست».
(ب) ريشه (سأل) و (يتسائلون) در آيۀ ۱۰۱ سورۀ مؤمنون و آيۀ ۶۶ سورۀ قصص يكسان است:
«فَاِذٰا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاٰ أَنْسٰابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لاٰ يَتَسٰآءَلُونَ» (مؤمنون، ۱۰۱) پس آن گاه كه در صور دميده شود، [ديگر ] آن روز ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد، و از [حال ]يكديگر نمىپرسند.
«فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنْبٰآءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لاٰ يَتَسٰآءَلُونَ» (قصص، ۶۶) پس در آن روز اخبار بر ايشان پوشيده گردد و از يكديگر نمىتوانند بپرسند.
محمد على اين آيات را چنين ترجمه كرده است:
زمانى كه در صور دميده مىشود، در آن روز ديگر رابطهاى بين آنان نخواهد بود و آنان از همديگر سؤال نمىكنند (مؤمنون، ۱۰۱)
در آن روز هر گونه عذر و سخن بر آنان مسدود مىشود و هيچ كس از ديگرى سؤال نمىكند (قصص، ۶۶).
ساير ترجمهها نيز كما بيش همين گونهاند. طبق اين آيات كه همگى در ارتباط با قيامتاند، دربارۀ هر فردى بر اساس اعمال و كردارش قضاوت مىشود و هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نمىكشد. آيۀ ۱۶۴ سورۀ انعام و آيۀ ۳۹ سورۀ نجم از نمونههايىاند كه بر اين نكته تأكيد دارند كه تنها گناهكاران مورد عذاب قرار مىگيرند و هيچ كس به خاطر گناه ديگرى مجازات نمىشود:
«قُلْ أَغَيْرَ اللّٰهِ أَبْغى رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىْءٍ وَ لاٰ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلاّٰ عَلَيْهٰا وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرٰى ثُمَّ اِلٰى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمٰا كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ» (انعام، ۱۶۴) بگو: «آيا جز خدا پروردگارى بجويم؟ با اينكه او پروردگار هر چيزى است، و هيچ كس جز بر زيان خود [گناهى] انجام نمىدهد، و هيچ باربردارى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد، آن گاه بازگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود، پس شما را به آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاه خواهد كرد.
«وَ أَنْ لَيْسَ لِلاِْنْسٰانِ اِلاّ مٰا سَعٰى» (نجم، ۳۹) و اينكه براى انسان جز حاصل تلاش او نيست.
جملۀ «در آن روز بين آنان هيچ رابطهاى نخواهد بود» (مؤمنون، ۱۰۱)، در واقع، يادآور مطلبى است كه در فصل ۱۸ كتاب حزقيالِ نبى آمده است. مضمون اين مطلب اين است كه هيچ پدر و فرزندى بار گناه يكديگر را به دوش نمىكشند.۱۳ اين موضوع در آيۀ ۳۳ سورۀ لقمان نيز به روشنى ذكر شده است:
«يٰآ أَيُّهَا النّٰاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْا يَوْمًا لاٰ يَجْزى وٰالِدٌ عَنْ وَلَدِه وَ لاٰ مَوْلُودٌ هُوَ جٰازٍ عَنْ وٰالِدِه شَيْئًا اِنَّ وَعْدَ اللّٰهِ حَقٌّ فَلاٰ تَغُرَّنكُمُ الْحَيٰاةُ الدُّنْيٰا وَ لاٰ يَغُرَّنكُمْ بِاللّٰهِ الْغَرُورُ» (لقمان، ۳۳) اى مردم، از پروردگارتان پروا بداريد، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى به كار فرزندش نمىآيد، و هيچ فرزندى [نيز] به كار پدرش نخواهد آمد. آرى، وعدۀ خدا حقّ است. زنهار تا اين زندگى دنيا شما را نفريبد، و زنهار تا شيطان شما را مغرور نسازد.
بنابراين، «ولايتسائلون» يعنى: «و آنان در مقابل اعمال ديگران مسئول نخواهند بود». بر اين اساس، آيۀ ۱۰۱ سورۀ مؤمنون را مىتوان چنين ترجمه كرد: «پس هنگامى كه در صور دميده شود، در آن روز رابطههاى خويشاوندى ميان آنان وجود نخواهد داشت و آنان مسئول اعمال ديگرى نخواهند بود». به همين ترتيب آيۀ ۶۶ سورۀ قصص بايد چنين ترجمه شود: «در آن روز راه بهانۀ آنان مسدود مىشود و كسى مسئول اعمال ديگرى نخواهد بود».
۵) معناى واژۀ «حم»
اين واژه ۲۰ بار در قرآن تكرار شده است. «حم» در ۱۴ آيه اشاره به «آبى جوشان» دارد كه گناهكاران در جهنم با آن عذاب مىشوند؛ اما در ۶ آيۀ ديگر معناى آن متفاوت است. اين ۶ آيه عبارتند از:
۱) آيۀ ۱۰۱ سورۀ شعراء: صديق حميم:
وَلا صَديقٍ حَميمٍ. و نه دوستى نزديك.۱۴
۲) آيۀ ۱۸ سورۀ غافر: حميم:
«مٰا لِلظّٰالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لاٰ شَفيعٍ يُطٰاعُ» (غافر، ۱۸). و آنها را از آن روزِ قريب [الوقوع]بترسان، آن گاه كه جانها به گلوگاه مىرسد در حالى كه اندوه خود را فرومىخورند. براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعتگرى كه مورد اطاعت باشد.۱۵
۳) آيۀ ۳۴ سورۀ فصّلت، ولىّ حميم:
«وَلاٰ تَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّيِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتى هِىَ أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَٰداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَميمٌ» (فصّلت، ۳۴)
و نيكى با بدى يكسان نيست. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن، آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است، گويى دوستى يكدل مىگردد.
۴) آيۀ ۳۵ سورۀ حاقه: حميم:
«فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هٰاهُنٰا حَميمٌ» (حاقه، ۳۵) پس امروز او را در اينجا حمايتگرى نيست.
۵ و ۶) آيۀ ۱۰ سورۀ معارج، حميم (دوبار):
«وَلاٰ يَسْأَلُ حَميمٌ حَميمًا» (معارج، ۱۰) و هيچ دوست صميمى از دوست صميمى [حال] نپرسد.۱۶
ترجمۀ حميم در اين آيات به شرح زير است:
Muh. Ali: (i) True friend, (۲) Friend, (۳) Warm friend, (۴) True friend, (۵-۶) Friend.
Yusuf Ali: (i) A single friend, (۲) Intimate friend, (۳) Friend and intimate, (۴) Friend, (۵-۶) Friend.
Rodwell: (i) Friend who careth, (۲) Friend, (۳) Warm friend, (۴, ۵, ۶) Friend.
Bell: (i) Warm friend, (۲) Ardent friend, (۳) Warm friend, (۴, ۵, ۶) Friend.
Arberry: (I, ۲, ۳, ۴, ۵, ۶) Loyal friend.
Dawood: (i) Loving friend, (۲) Friend, (۳) Dearest friend, (۴, ۵, ۶) Friend.
محمدعلى:۱) دوست حقيقى، ۲) دوست، ۳) دوست صميمى، ۴) دوست حقيقى، ۵ و ۶) دوست.
يوسفعلى:۱) دوست ، ۲) دوست صميمى، ۳) دوست صميمى ، ۴) دوست ، ۵ و ۶) دوست.
رادول:۱) دوستى كه توجه و محبت دارد ۲) دوست، ۳) دوست صميمى، ۴ و ۵ و ۶) دوست.
بل:۱) دوست صميمى، ۲) دوستى وفادار، ۳) دوست صميمى، ۴ و ۵ و ۶) دوست.
آربرى:۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵ و ۶) دوست وفادار.
داوود:۱) دوست مهربان، ۲) دوست، ۳) بهترين دوست، ۴ و ۵ و ۶) دوست.
ترجمههاى ارائه شده از اين واژه چندان رضايتبخش نيست. اگر «حميم» در آيۀ ۱۰۱ سورۀ شعراء به معناى «دوست» باشد پس واژۀ «صديق» حشو است. اين مطلب دربارۀ «ولى»، در آيۀ ۳۴ سوره نساء نيز صدق مىكند.
بنابراين، اگر «حم» را «نگهدارنده» معنا كنيم، بهتر است. «حم» به معناى «نگهدارىكردن»، «دفاع كردن»، «نگهبانى كردن»، «پناه دادن» و «محافظت كردن» است. از آنجا كه تمامى اين آيات دربارۀ سرنوشت گناهكاران است، بهتر است آنها را به شرح زير ترجمه كنيم:
۱) آيات ۱۰۰ و ۱۰۱ سورۀ شعراء: «ما نه دوستى داريم كه از ما محافظت كند و نه براى ما پادرميانى كند».
۲) آيۀ ۱۹ سورۀ غافر: «جبّاران نه محافظى خواهند داشت و نه كسى كه براى آنان پادرميانى كند».
۳) آيۀ ۳۴ سورۀ فصّلت: و نيكى با بدى يكسان نيست. بدى را با آنچه خود بهتر است، دفع كن. آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است گويى دوستى يكدل مىگردد («ولىّ»). در آيۀ ۴۱ سورۀ دخان نيز جايى كه «مولى» به كار مىرود، به همين منوال است.
۴) آيۀ ۳۵ سورۀ حاقه: «پس او در اين روز هيچ دوستى كه از او حمايت كند، نخواهد داشت».
۵ و ۶) آيۀ ۱۰ سورۀ معارج: «و هيچ دوستى نمىتواند به دوست خود كمك كند».
به بيان ديگر، در روز قيامت حس پشتيبانى و دفاعى كه در دنيا ميان خانوادهها، قبايل و طوايف نسبت به يكديگر وجود دارد به حال هيچ يك سودى نخواهد داشت. نيز، در اين روز هيج كس نمىتواند مثل آداب و رسوم رايج در دنيا از ديگرى حمايت كند و يا حتى از دوستان اقوام خود انتظار كمك داشته باشد.
۶) معناى «النجم» و «الشجر» در آيۀ ۶ سورۀ الرحمن
«وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُٰدانِ» (الرحمن، ۶) و بوته و درخت چهرهسايانند.
مترجمان، اين واژگان را به طرق مختلف ترجمه كردهاند.۱۷ برخى از جمله آربرى و بل، اين واژگان را به «ستارگان و درختان» ترجمه كردهاند۱۸. اما از آنجا كه به اعتقاد برخى مترجمان (از جمله: محمدعلى، يوسفعلى، رادول، داوود، بلاشر، مونته و برخى مترجمان آلمانى) ميان درخت و ستاره رابطهاى وجود ندارد، اين واژگان را به «گياهان» (علفها، چمنها) و درختان ترجمه كردهاند. با وجود اين، اين گوناگونى و تنوع، رابطۀ غيرمنطقى ميان اين واژگان با ماه و ستاره آيۀ بعدى را توجيه نمىكند؛ بنابراين، بهتر است اين واژگان را به «ستارگان و شفق» ترجمه كنيم. اما دليل اين پيشنهاد عدم اعرابگذارى متون قديمى قرآنى است. بدين ترتيب، نمىتوان (ص) و (س) و / يا (ح) و (ج) را از هم تشخيص داد. آنچه امروزه آن را «الشجر» مىنامند، در متون قديمى به صورت «السحر» بوده كه به زبان عبرى به معناى «شفق و سپيده دم» است. در ازمنۀ قديم اهميت شفق و ستارگان براى كاروانيان و مسافران به اندازۀ اهميت خورشيد در روز، و ماه در شب بوده است. سورۀ فجر با سوگند به ستارگان صبحدم و شبهاى دهگانه شروع مىشود. در اين سوره از اجرام آسمانى سخن به ميان مىآيد كه با عنايت به نكتۀ پيشنهادى، كاملاً درست است. همنشينى «الشجر» با ستارگان و ماه و خورشيد را مىتوان اين گونه توجيه كرد. در اين سوره نيز مانند مزامير باب ۱۰۴، از كوهها، حيوانات و بشر سخن به ميان آمده است. در اين صورت، كاربرد واژۀ «درخت» چندان بى ربط به نظر نمىآيد. وانگهى، واژۀ «الاسحار» كه در آيات ۱۷ و ۱۸ سورههاى آل عمران و ذاريات آمده۱۹؛ به معناى «سپيدهدم» / «صبحدم» است كه به معناى «پرستش» نزديكتر است تا به مفهوم «درخت». بنابراين، مىتوان آيات ۴-۵ سورۀ الرحمن را اينگونه ترجمه كرد: «خورشيد و ماه در مدار ثابتى در حركتاند و ستارگان و سپيدهدمان خداوند را ستايش مىكنند».
۷) معناى دو مشرق و دو مغرب در آيۀ ۱۷ سورۀ الرحمن
«رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ»(الرحمن، ۱۷) پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر.۲۰
برخى مترجمان (از جمله: محمدعلى، يوسفعلى، رادول، پيكتال و داوود) در توضيح اين آيات گفتهاند كه منظور از دو مشرق و دو مغرب، دو نقطهاى است كه خورشيد در دو انقلاب تابستانى و زمستانى طلوع و غروب مىكند. برخى ديگر از مترجمان هم تحتاللفظى ترجمه كردهاند. مفهوم چند مشرق و چند مغرب در آيۀ ۱۳۷ سورۀ اعراف نيز تكرار شده است:
«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كٰانُوا يُسْتَضْعَفُونَ مَشٰارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغٰارِبَهَا الَّتى بٰارَكْنٰا فيهٰا وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ الْحُسْنٰى عَلٰى بَنى اِسْرٰآئيلَ بِمٰا صَبَرُوا وَ دَمَّرْنٰا مٰا كٰانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مٰا كٰانُوا يَعْرِشُونَ» (اعراف، ۱۳۷) و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مىشدند، [بخشهاى] باختر و خاورى سرزمين [فلسطين] را ـ كه در آن بركت قرار داده بوديم ـ به ميراث عطا كرديم. و به پاس آنكه صبر كردند، وعدۀ نيكوى پروردگارت به فرزندان اسرائيل تحقق يافت، و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند ويران كرديم.
همچنين آيۀ ۴۰ سورۀ معارج داراى معناى مشابهى است.۲۱ نكتۀ حايز اهميت اين است كه در قرآن هيچ اشارهاى به شمال و جنوب نشده است، و يا به بيان روشنتر، در قرآن، واژگانى كه بر مفهوم شمال و جنوب دلالت داشته باشند وجود ندارد. در آيۀ ۱۳۶ سورۀ بقره، آنجا كه سخن از تغيير قبله از بيتالمقدس در شمال مدينه به مكه در جنوب، است؛ تنها از دو جهت شرق و غرب سخن به ميان مىآيد.۲۲ از اين گذشته، اعراب نيز براى شمال و جنوب واژگانى خاص ندارند. آنها شمال را «شام»، «شمال (چپ)» و جنوب را «يمين (راست)» مىنامند. در ازمنۀ گذشته، اعراب طلوع خورشيد در سمت مشرق را «شرق» به معناى «درخشان» مىناميدند و زمان ناپديد شدن خورشيد در سمت مغرب را «غرب» به معناى «دور شدن و تاريك شدن» مىگفتند. توضيح اينكه، اگر فردى رو به مشرق بايستد، جنوب در سمت راست او قرار مىگيرد و شمال در سمت چپ او. وجه تسميۀ دو كشور يمن و سوريه نيز همين است. چنانچه فردى رو به مشرق بايستد، يمن درست در سمت راست وى و شام يا همان سوريه نيز در سمت چپ او قرار مىگيرد. به ديگر گفته، در گذشته اعراب تنها دو پديده را مىشناختند: يكى طلوع خورشيد و حركت آن در طول روز به سوى جنوب را كه هر دو را مشرق مىخواندند و ديگرى، ناپديد شدن خورشيد و مكانى را كه خورشيد در آن غروب مىكرده كه همان شمال و مغرب است. بنابراين، مىتوان گفت منظور از دو مشرق، همان شرق و جنوب و مفهوم دو مغرب نيز همان غرب و شمال است. چنين برداشتى مفهوم تمام آياتى را كه خداوند را مالك مشرق و مغرب مىدانند، روشن مىسازد. براى نمونه، مىتوان به آيۀ ۱۰۹ سورۀ بقره اشاره كرد: مضمون اين آيه اين است كه عالم در تمامى جهات يا به عبارتى در چهار جهت اصلى متعلق به خداوند است، نه فقط در دو جهت شرق و غرب:
«وَلِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَ مٰا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللّٰهِ اِنَّ اللّٰهَ وٰاسِعٌ عَليمٌ» (بقره، ۱۱۵) و مشرق و مغرب از آنِ خداست پس به هر سو رو كنيد، آنجا روى [به] خداست. آرى، خدا گشايشگر داناست.
۸. (الف) معناى «ولدان مخلّدون» در آيۀ ۱۷ سورۀ واقعه
«يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْٰدانٌ مُخَلَّدُونَ»(واقعه، ۱۷) بر گِردشان پسرانى جاودان [به خدمت] مىگردند.۲۳
مترجمان، اين واژگان را به ترتيب زير ترجمه كردهاند:
محمدعلى:جوانانى كه با گذر عمر پير نمىشوند.
يوسفعلى:جوانانى با شادابى جاودانه.
رادول:جوانانى هميشه شاداب.
بل:پسرانى با جوانى جاودانه. آربرى: جوانانى جاودانه. داوود: جوانانى جاودانه. مترجمان فرانسوى و آلمانى نيز معادلهايى مشابه ارائه دادهاند.۲۴
«ولدان» ، جمع «ولد»، به معناى «غلام»، و «خلد» به معناى «بسيار پير شدن» و / يا «در يك جا ماندن، جاودانه بودن، ثبات و توالى» است. از آن جايى كه افرادى كه به بهشت مىروند، جاودانهاند، پرهيزگارانى كه در بهشت با حوريان همدماند، هرگز پير نمىشوند. از اين رو، به نظرم در آيۀ ۱۷ اين سوره، «ولدان» به معناى «بندهزاده» است؛ اما از آنجا كه در بهشت بردهدارى مفهومى ندارد، مىتوان گفت كه حوريان از اين پرهيزگاران مراقبت مىكنند و وسايل آسايش هميشگى آنان را فراهم مىآورند. در آيۀ ۳۵ سورۀ رعد و آيۀ ۵۴ سورۀ «ص» اين گونه وعده داده شده است: «بدون ترديد اين همان رزق ابدى است كه هرگز پايان نمىپذيرد» (محمد على)۲۵ . بدين ترتيب مىتوان آيۀ ۱۷ سورۀ واقعه را چنين ترجمه كرد: «در حالى كه حوريانى با قدحها و جامهاى پر از شراب ناب در گرداگرد آنان مىچرخند».
ب) اين واژگان در بافتى مشابه در آيۀ ۱۹ سورۀ انسان هم آمدهاند:۲۶ «وقتى به آنها نگاه مىكنى گمان مىكنى گويى لؤلؤهاى پراكندهاند» (محمد على). به نظر مىآيد واژۀ «آنها» به پرهيزگاران و نه به «ولدان» برمىگردد. مقصود اصلى اين سوره شرح و توصيف خوشبختى و سعادت پرهيزگاران در بهشت است. اين توصيف در اين آيه صرفاً به پرهيزگاران نظر دارد نه به حوريانى كه با شراب و ميوه از پرهيزگاران پذيرايى مىكنند. بخش دوم آيۀ ۱۹ اين سوره را مىتوان اين گونه معنا كرد: «وقتى كه به پرهيزگاران نگاه مىكنى گمان مىكنى لؤلؤهاى درخشانند».۲۷
(پانوشتها جملگى از مترجم است. مترجم در گردآورى پانوشتها از نرمافزار جامعالتفاسير نور فراوان بهره برده است).
۱. ترجمۀ ساير مترجمان انگليسى
Yusuf Ali: Most Gracious, Most Merciful.
Pickthal: The Beneficent, the Merciful.
Shakir: The Beneficent, the Merciful.
Arberry: the All-merciful, the All-compassionate.
A. Ross. Gracious Merciful.
Irving: the Mercy-giving, the Merciful.
Safarzadeh: The Merciful Beneficent.
Qaraei: the All- Beneficent, the All-Merciful.
Soroor: the Beneficent, the Merciful.
Mohamad & Samira: The Merciful, the merciful/most merciful.
رحمن صيغۀ مبالغه و كثير بودن را نشان مىدهد.
رحمانيت صفت عام و رحيميت صفت خاص خداوند است. To have mercy on sbبه معناى بر كسى رحم آوردن است. در زبان انگليسى the mostصفت عالى است؛ يعنى يك چيز با چند چيز مقايسه شده است. در حالى كه خداوند با چيزى قابل مقايسه نيست. نكتۀ ديگر اين است كه در زبان انگليسى theواژه را معرفه مىكند و حكم الف و لام را دارد. در اينجا خداوند با صفت الرحمن الرحيم شناخته و مشخص شده است. در ترجمهها با capital آوردن اين دو كلمه روى آنها تأكيد شده است. رحمانيت صفت ذات خداوند است و شامل همۀ موجودات مىشود، اما رحيميت مخصوص صفات انسانى است. با توجه به توضيحات بالا مىتوان معادل آن را چنين آورد:
the Beneficent, the Merciful.
Beneficent: "showing acitive kindness; generous"
شاكر و پيكتال از اين معادل براى واژۀ «الرحمن» استفاده كردهاند:
Merciful: "having kindess, forgineness, restraint shown to somebody one has the right or power to punish; be grateful, thankful"
آربرى و صفارزاده از اين معادل استفاده كردهاند.
Gracious: (of person and behavior) kind, polite, generous (to somebody who is socially inferior)
عبداللّه يوسفعلى از اين معادل استفاده كرده است. كلمۀ «الرحمن» بر كثرت و زيادى رحمت دلالت مىكند الميزان. هر سه معادل با نظر به مفهوم آيه معادلهاى مناسبى براى اين واژه به شمار مىروند.
الرحيم:
Compassionate: "doeing or feeling of pity for the sufferings of others, making one want to help them"
براى واژۀ «الرحيم» معادلهايى مانند واژۀ «الرحمن» توسط مترجمان به كار گرفته شده است. كلمۀ «الرحيم» نعمت دائمى و ثابت است كه تنها شامل حال مؤمنين در عالم فناناپذير مىشود. تفسير الميزان. با توجه به معناى انگليسى آن بيشتر مفهوم دلسوزى و شفقت را در بردارد. "Compassionate"واژه به معناى مهربان و رحيم است. به نظر مىرسد كه اين واژه به تبيين مفهوم آيۀ "merciful"واژه بيشتر كمك مىكند. به معناى كريم و بخشنده است و نه صرفاً مهربان و رحيم. كاربرد اين واژه بر واژه "Beneficent"و واژۀ "Compassionate" ترجيح دارد. در زبان انگليسى theمعرفه مىكند وحكم ال را دارد.
۲. البته اين نظر چنان كه در پانوشت بالا گفتيم، چندان درست به نظر نمىآيد.
۳. آيا غنيمت را نيافته و تقسيم نمىكنند؟ يك دختر، دو دختر براى هر مرد. و براى سِيسّرا غنيمت رختهاى رنگارنگ، غنيمت رختهاى رنگارنگ قلابدوزى، رخت رنگارنگ قلابدوزى دور و بَرِ گردنهاى اسيران.
"Are they not finding and dividin the spoils: a girl or two for each man, colourful gamentnet as plunder for Sisera, coloururful garments embroiderd gaments for my neckــall this as plunder?,
۴. نويسنده اين آيه را به اشتباه دوم ذكر كرده است: اى خداوند! اى قوّت من! تو را محبت مىنمايم.
I love you, O LORD, my strength.
۵. نويسنده به اشتباه شمارۀ آيه را ۱۶۰ ذكر مىكند. بل نيز در ترجمۀ خود «يحبّونهم» را زنان در نظر مىگيرد كه ناقص است «وَ ِمنَ النّٰاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّٰهِ أَنْٰدادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّٰهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذينَ ظَلَمُوا اِذْ يَرَوْنَ الْعَذٰابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَميعًا وَ أَنَّ اللّٰهَ شَديدُ الْعَذٰابِ» (بقره، ۱۶۵) و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهايى [براى او]برمىگزينند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مىدارند ولى كسانى كه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند. كسانى كه [با برگزيدن بتها، به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آنِ خداست، و خدا سختكيفر است.
۶. عبارت آغازين «شما اى فرزندان اسرائيل» در برخى كتب عهد عتيق از جمله تثنيه، اعداد و غيره است.
۷. پس يَهُوَه خداى خود را به تمامى جان و تمامى قوت خود محبت نما.
۸. «وَلَقَدْ آتَيْنٰا مُوسَى الْكِتٰابَ وَ قَفَّيْنٰا مِنْ بَعْدِه بِالرُّسُلِوَ آتَيْنٰا عيسٰى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنٰاتِ وَ أَيَّدْنٰاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَكُلَّمٰا جٰاءَكُمْ رَسُولٌ بِمٰا لاٰ تَهْوٰى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَريقًا تَقْتُلُونَ» (بقره،۸۷) و همانا به موسى كتاب [تورات] را داديم، و پس از او پيامبرانى را پشت سر هم فرستاديم و عيسى پسر مريم را معجزههاى آشكار بخشيديم، و او را با «روحالقدس» تأييد كرديم. پس چرا هر گاه پبامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد؟ گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كُشتيد.
«يٰآ أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ آمِنُوا بِمٰا نَزَّلْنٰا مُصَدِّقًا لِمٰا مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهٰا عَلٰى أَدْبٰارِهٰآ أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَمٰا لَعَنّٰآ أَصْحٰابَ السَّبْتِ وَ كٰانَ أَمْرُ اللّٰهِ مَفْعُولاً» (نساء، ۴۷) اى كسانى كه به شما كتاب داده شده است، به آنچه فرو فرستاديم و تصديقكنندۀ همان چيزى است كه با شماست ايمان بياوريد، پيش از آنكه چهرههايى را محو كنيم و در نتيجه آنها را به قهقرا بازگردانيم يا همچنان كه «اصحاب سَبْت» را لعنت كرديم آنان را [نيز]لعنت كنيم، و فرمان خدا همواره تحقق يافته است.
«يٰآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّٰهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه وَ أَنَّهُ اِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»(انفال، ۲۴) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مىگردد. و هم در نزد او محشور خواهيد شد.
۹.وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتٰادِ (ص، ۱۲) «ذى» به معناى «صاحب و مالك» است كه در اينجا شاكر و يوسفعلى معادل lordرا آوردهاند. «اَوْتاد» جمع «وتد» به معناى «ميخ و يا ستون و اصطلاحاً «بنا» است كه محمد و سميرا معادلهاى stakes / pegs / nailsبه معناى «ستون يا ميخ» و يوسفعلى نيز معادل stakesرا آوردهاند. ولى پيكتال مفهوم كلى را به شكلى ديگر توضيح داده، يعنى به جاى «صاحب ستونهاى بلند» «قدرت استوار firm of might» آورده است. البته مترجمان فارسى و انگليسى اين آيه را به طرق گوناگون ترجمه كردهاند؛ برخى مترجمان اوتاد را در در معناى ظاهرى ميخها در نظر گرفته و برخى ديگر آن را در معناى اِستعارى قدرت و عوامل نيرو، و برخى نيز هر دو معنا را ذكر كردهاند. عمدۀ مترجمان انگليسى اوتاد را در معناى ظاهرى كلمه به كار بردهاند.
و با فرعون، صاحب خرگاهها [و بناهاى بلند]؟
و قوم فرعون آن دارندۀ ميخها.
با فرعونى كه داراى عوامل قدرت بود.
و فرعون صاحب ميخها.
و نيز فرعون (و فرعونيان) را كه صاحب قدرت و سپاه بسيار بود (چگونه به درياى هلاك غرق نمود)؟
و با فرعون نيرومند كه داراى ميخهاى شكنجه بود؟
و با فرعون صاحب ميخهاى [شكنجه]
و فرعون صاحب نيروها
و فرعون دارندۀ ميخها
و فرعون و قدرتهاى نگهدارندهاش بود.
و با فرعون كه مردم را چار ميخ مىكرد.
و با فرعون نيز كه صاحب قدرت بود.
و فرعون صاحب ميخها.
و با فرعون داراى سپاهها.
و با فرعون كه صاحب قدرت و سپاهيان بسيار بود (چه كيفر داد؟)
و [با] فرعون داراى ميخها ـ كه به چهار ميخ مىكشيد و شكنجه مىكرد ـ .
و با فرعون داراى سپاهيان نيرومند، يا داراى ميخها(يى كه براى خيمهها و براى شكنجۀ محكومان آماده كرده بود).
و فرعونى كه قدرتمند و شكنجهگر بود.
و فرعون خداوند ميخها.
و نيز چه كرد با فرعون ستمگر كه مردم را چهار ميخ و شكنجه مىكرد؟
Pickthal: And with Pharaoh of might,
Shakir: And (with) firon, the lord of hosts,
Arberry: adn pharaoh, he of the tent pegs,
Irving: and pharaoh wielding kingpins,
۱۰. عبدالرؤف در كتاب ترجمۀ قرآن [ / ترجمهپژوهى قرآنى] كه به دست استاد خرمشاهى در حال ترجمه است و به تدريج در مجلۀ ترجمان وحى چاپ مىشود، با اين نظر بن شمش از در مخالفت بيرون آمده است. عبدالرؤف مىنويسد: سوره برگرفته از سُور به معناى ديوار شهر و حصار است (ص۶۵).
۱۱. Franz Delitsch.
۱۲. در ترجمۀ الميزان، ج ۴، ص ۲۱۷ ذيل همين آيه آمده است: «واتَّقُوْا اللّه الَّذِى تَسائَلُونِ بِهِ» منظور از «تسائل» به خدا اين است كه مردم با سوگند به خداى تعالى، از يكديگر چيزى درخواست كنند، اين به او بگويد تو را به خدا سوگند مىدهم كه فلان كار را بكنى، و او نيز به اين، چنين چيزى را بگويد، و تسائل به خداى تعالى كنايه است از اينكه خداى سبحان در نظر آنان محترم و عظيم بوده و او را دوست مىداشتند. چون آدمى به كسى و چيزى سوگند مىدهد كه او را عظيم بداند و محبوب بدارد.
۱۳. برخى آيات فصل ۱۸ به شرح زير است: و اگر پسرى توليد نمايد كه تمامى گناهان را كه پدرش به جا مىآورد ديده، بترسد و مثل آنها عمل ننمايد و بر كوهها نخورد و چشمان خود را به سوى بتهاى خاندان اسرائيل برنيفرازد و زن همسايۀ خويش را بىعصمت نكند و بر كسى ظلم نكند و گرو نگيرد و مال احدى را به غصب نبرد بلكه نان خود را به گرسنگان دهد و برهنگان را به جامه پوشاند و دست خود را از فقيران برداشته، سود و ربح نگيرد و احكام مرا به جا آورده، به فرايض من سلوك نمايد، او به سبب گناه پدرش نخواهد مرد، بلكه البته زنده خواهد ماند. و اما پدرش چون كه با برادران خود به شدت ظلم نموده، مال ايشان را غصب نمود و اعمال شنيع را در ميان قوم خود به عمل آورد، او البته به سبب گناهانش خواهد مرد. ليكن شما مىگوييد چرا چنين است؟ آيا پسر متحمل گناه پدرش نمىباشد؟ اگر پسر انصاف و عدالت را به جا آورده، تمامى فرايض مرا نگاه دارد و به آنها عمل نمايد، او البته زنده خواهد ماند. هر كه گناه كند او خواهد مرد. پسر متحمل گناه پدرش نخواهد بود و پدر متحمل گناه پسرش نخواهد بود. عدالت مرد عادل بر خودش خواهد بود و شرارت مرد شرير بر خودش خواهد بود.
۱۴. در الميزان ج ۱۵، ص ۴۰۷ آمده است: «مَا لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَديقٍ حَميم» كلمۀ «حميم» به طورى كه راغب مىگويد به معناى خويشاوندى است كه نسبت به آدمى مشفق باشد و اين سخن را اهل دوزخ به عنوان حسرت مىگويند؛ حسرت از اينكه نه رفيق دلسوزى دارند كه ايشان را شفاعت كند و نه دوستى كه به دادشان برسد، و اينكه فرمود: «ما از شافعان هيچ كس نداريم» اشاره است به اينكه در آن روز شافعانى هستند، و گرنه هيچ نكتهاى در كار نبود كه اقتضا كند شافع را به لفظ جمع بياورد، بلكه جا داشت بفرمايد: ما شافع نداريم. در روايت هم آمده كه اين سخن را وقتى از سر حسرت مىگويند كه مىبينند ملائكه و انبيا و بعضى از مؤمنين ديگران را شفاعت مىكنند.
۱۵. الميزان، ج ۱۷، ص ۴۵۸: كلمۀ «حميم» به معناى نزديك و خويشاوند است، و معناى جمله اين است كه كفار خويشاوند و نزديكى ندارند كه به يارى آنان به پا خيزد و حميّت قرابتش به هيجان آيد.
۱۶. الميزان، ج ۲۰، ص ۱۰: كلمۀ «حميم» به معناى خويشاوند نزديكى است كه انسان اهتمام به امر او داشته و برايش دلسوزى بكند، و اين جمله اشاره است به سختى روز قيامت، به طورى كه هر انسانى در آن روز آن قدر مشغول به خويشتن است كه به كلى نزديكان خود را از ياد مىبرد، به طورى كه هيچ حميمى از حال حميم خود نمىپرسد.
۱۷. در ترجمۀ الميزان، ج ۱۹ ص ۱۶۰ آمده است:«وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُٰدانِ» مىگويند: مراد از «نجم» هر روييدنى است كه از زمين سر برمىآورد و ساقه ندارد و كلمۀ «شجر» به معناى روييدنيهايى است كه ساقه دارند، و اين معناى خوبى است و مؤيدش اين است كه كلمۀ نجم را با كلمۀ شجر جمع كرده، هرچند كه آمدن نام شمس و قمر قبل از اين آيه چه بسا آدمى را به اين توهم مىاندازد كه نكند مراد از نجم ستاره باشد.
۱۸. ساير مترجمان انگليسى
Irving: shrubs and trees both bend in worship.
Pickthal: the star and trees adore.
Arberry: and the stars and the trees bow themselves
Shakir: And the herbs and the trees do prostrate [to Him]
Yusuf Ali: And the herbs and the trees-both (alike) bow in adoration.
نجم، گاه به معناى ستاره و گاه به معناى گياهان بدون ساقه مىآيد و در اينجا به قرينۀ شجر (درخت) معناى دوم يعنى گياهان بدون ساقه مدّ نظر است. اصولاً اين واژه در اصل به معناى طلوع است و اگر به اين گياهان نجم مىگويند چون از زمين سربرمىآورند و اگر به ستاره نيز نجم مىگويند به خاطر طلوع آن است. اين معنا حتى در مورد حيوانات دريايى نيز صدق مىكند چون آنها نيز از گياهان بسيار كوچكى تغذيه مىكنند كه ميليونها ميليون از آنها در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مىرويند. بنابراين، نجم انواع گياهان كوچك و خزنده و شجر انواع گياهان ساقهدار را شامل مىشود. عبارت «يسجدان» نيز به تسلّم بىقيد و شرط آنها در برابر آفرينش اشاره مىكند. با توجه به اين توضيح، آربرى و پيكتال هر دو از معادل starكه به معناى ستاره است براى ترجمۀ نجم استفاده كردهاند و نكتۀ ذكر شده رعايت نشده است. اما در بقيۀ ترجمهها چه فارسى و چه انگليسى رعايت شده است. bow به معناى تعظيم كردن و adoreبه معناى پرستش كردن و عشق ورزيدن است كه معناى سجده كردن را در بر ندارد و prostrateبه معناى به خاك افتادن است كه شدت سجده كردن در اين عبارت بيشتر است. در ترجمۀ يوسفعلى نيز تعظيم كردن همراه با عشق ورزيدن آمده است، اما ترجمه به صورت توضيح آمده است. در ترجمۀ فولادوند چهره ساييدن، شدت به خاك افتادن و تعظيمكردن را بيشتر از سجده كردن دربر دارد.
۱۹. «اَلصّٰابِرينَ وَ الصّٰادِقينَ وَ الْقٰانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحٰارِ» (آل عمران، ۱۷) [اينانند]شكيبايان و راستگويان و فرمانبردان و انفاقكنندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان.
«وَبِالْأَسْحٰارِهُمْ يسْتَغْفِروُنَ» و در سحرگاهان [از خدا] طلب آمرزش مىكردند.
۲۰. در الميزان، ج ۱۹، ص ۱۶۶ آمده است: «رَبُّ الْمَشْرِقَيْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَيْنِ» منظور از «دو مشرق»، مشرق تابستان و مشرق زمستان است، كه به علت دو جا بودنِ آنها، چهار فصل پديد مىآيد، و ارزاق روزىخواران انتظام مىپذيرد. برخى هم گفتهاند: مراد از دو مشرق، مشرق خورشيد و مشرق ماه است، و مراد از دو مغرب هم دو مغرب آنهاست.
ساير ترجمههاى انگليسى:
Irving: Lord of both east and lord of both west.
Pickthal: Lord of the two east and lord of the two west.
Arberry: lord of two east and lord of two west.
Shakir: Lord of the east and lord of the west.
Yusuf Ali: (He is) Lord of the two Easts and Lord of the two Wests.
۲۱. «فَلاٰ أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشٰارِقِ وَ الْمَغٰارِبِ اِنّٰا لَقٰادِرُونَ» (معارج، ۴۰) [هرگز،]به پروردگار خاوران و باختران سوگند ياد مىكنم كه ما تواناييم.
۲۲. «... وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ اِنَّ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتٰابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ مَا اللّٰهُ بِغٰافِلٍ عَنْ مٰا يَعْمَلُونَ» (بقره، ۱۴۴) ما [به هر سو] گردانيدنِ رويت در آسمان را نيك مىبينيم. پس [باش تا] تو را به قبلهاى كه بدان خشنود شوى برگردانيم. پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن بگردانيد. در حقيقت، اهل كتاب نيك مىدانند كه اين [تغيير قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و]درست است و خدا از آنچه مىكنند غافل نيست.
۲۳. در الميزان ج ۱۹، ص ۲۰۹ آمده است: «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْٰدانٌ مُخَلَّدُونَ» كلمۀ «ولدان» جمع ولد - فرزند ـ است، و طواف كردن پسرانى بهشتى بر گرد مقربين كنايه است از حسن خدمتگزارى آنان، و كلمۀ «مخلدون» اسم مفعول از باب تفعيل از مادّۀ خلود است، كه به معناى دوام است؛ يعنى پسرانى بهشتى به آنان خدمت مىكنند كه تا ابد به همان قيافۀ پسرى و جوانى باقىاند، و گذشت زمان اثرى در آنان نمىگذارد. بعضى از مفسّران گفتهاند: مخلّدون از مادّۀ «خلد» به فتحه خاء و لام ـ است كه به معناى گوشواره است و مراد اين است كه خدمتكاران نامبرده گوشواره به گوشند. ساير مترجمان انگليسى:
Yusuf Ali: Round about them will (serve) youths of perpetual (freshness),
Pickthal: There wairt on them immortal youths.
Shakir: Round about shall go youths never altering in age.
Irving: Immortal youths will stroll around them.
۲۴. همكار گرامى جناب آقاى ابراهيمى در مقالهاى به جنبهاى ديگر از اين واژگان پرداخته است كه در زير به بخشى از آن اشاره مىكنيم: در توضيحات حالات بهشتيان در قرآن، سخن از «غلمان» و «ولدان» آمده است. پسران نورسى كه به راه يافتگان به بهشت خدمت مىكنند همانند ساقى يك مجلس مهمانى باشكوه. در سورۀ طور مىفرمايد: «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ غِلْمٰانٌ لَهُمْ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُوٌ مَكْنُونٌ» (طور، ۲۴؛ انسان، ۱۹) و نوجوانانى كه مخصوص آنانند (براى پذيرايى) برگردشان مىگردند؛ گويى آنان (از درخشندگى) مرواريدِ نهفته (در صدف)اند. در سورۀ واقعه مىفرمايد: «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْٰدانٌ مُخَلَّدُونَ» (واقعه، ۱۸) پسرانى همواره نوجوان (براى خدمت) بر گردشان مىگردند، تعبير «يطوف»، حركت پروانهوار و مشتاقانه را افاده مىكند. «غلام» (مفرد «غلمان») و ولدان جمع ولد به نوجوانى گفته مىشود كه تازه پشت لبش سبز شده باشد. شايد نكره آمده «غلمان» و «ولدان» به اين معنا باشد كه اين خدمتكاران، مخلوقاتى بهشتىاند و نه از نوع خدمتكاران دنيوى متقين؛ و گرنه بايد «غلمانهم» گفته مىشد.
۲۵. «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ أُكُلُهٰا ٰدآئِمٌ وَ ظِلُّهٰا تِلْكَ عُقْبَى الَّذينَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْكٰافِرينَ النّٰارُ» (رعد، ۳۵) وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [اين است كه] از زير [درختان] آن نهرها روان است. ميوه و سايهاش پايدار است. اين است فرجام كسانى كه پرهيزگارى كردهاند و فرجام كافران آتش [دوزخ] است.
«اِنَّ هٰذٰا لَرِزْقُنٰا مٰا لهُ مِنْ نَفٰادٍ» (ص، ۵۴) در حقيقت، اين روزىِ ماست و آن را پايانى نيست.
۲۶. «وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْٰدانٌ مُخَلَّدُونَ اِذٰا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا» (انسان، ۱۹) و بر گردِ آنان پسرانى جاودانى مىگردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكندهاند.
۲۷. در تفسير نور، ج ۲۳، ص ۲۱۲ آمده است: تعبير به «مخلّدون» با اينكه همۀ اهل بهشت «مخلّد» و جاودانى هستند، اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زيبايى آنهاست. در اينكه اين نوجوانان كيانند؟ تفسيرهاى گوناگونى براى آن ذكر كردهاند: بعضى گفتهاند آنها فرزندان مردم دنيا هستند كه پيش از بلوغ چشم از دنيا بسته، و چون كار نيك و بدى نداشتهاند به لطف پروردگار چنين منصبى را يافتهاند. البته آنها از اين كار خود بيشترين لذت را مىبرند كه در خدمت مقربان درگاه خدايند. در حديثى از على(ع) اين معنا نقل شده است. ولى در تفسير ديگرى مىخوانيم كه اينها اطفال مشركانند كه به خاطر بىگناهى داراى چنين مرتبهاى شدهاند، چرا كه اطفال مؤمنان به پدران و مادران خود ملحق مىشوند. و در تفسير سومى مىخوانيم كه آنها خدمتكارانى هستند بهشتى كه خداوند مخصوصاً آنان را براى اين هدف آفريده است. اين نوجوانان زيبا با قدحها و كوزهها و جامهاى پر از شراب طهور كه از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مىگردند و آنان را سيراب مىكنند.
[1]1.* Ben-Shemesh, A. (1970). Some Suggestiosn to Qur'an Translators. Arabica, T. 17, Fasc. 2, pp. 199-204.